شما اینجا هستید   |

نشست هایی بر سر لحاف ملا!
یادداشت اختصاصی - شماره دو (2) - موضوع: بررسی تحلیلی کارگاه‌های «نظام سلامت در اسلام»

نشست هایی بر سر لحاف ملا!

بسم الله الرحمن الرحیم


حکایت از چه قرار است!

چند صباحی است که سلسله نشست هایی با عنوان «نظام سلامت در اسلام»، با تولیت وزارت بهداشت و مدیریت اداره طب ایرانی برگزار میشود. این نشست ها اغلب در دانشکده های علوم پزشکی و بیشتر در قالب همایش و کارگاه، و به ظاهر با هدف معرفی دیدگاه ها و نظرات متفکرین اسلامی در حوزه «سلامت و دین» و همچنین مطالعات بین رشته‌ای در این حوزه، فعالیت میکند. این سلسله نشست ها مستقیما توسط کارگروهی تحت نظارت اداره کل طب ایرانی وزارتخانه اجرا میشود.
مستمع و مخاطبِ هَدفِ این نشست ها، غالبا عامه پزشکان و دانشجویان جوانی هستند که به تازگی پا در ورطه طبابت سنتی و یا مطالعات بین رشته ای دین و سلامت، نهاده اند یا خواهند نهاد!
اینکه ماحَصَلِ نشست ها چه بوده و سخنوران و اعزه این جلسات چه رهاورد علمی و پژوهشی را رقم زده اند، و اینکه آیا اساسا این نشست ها، نظام سلامت در اسلام را کاویده است یا خیر، در وجیزه حاضر با رویکردی تحلیلی – و نه نقد علمی – پیشکش چشمان شما خواهد شد.

ماحَصَلِ این نشست ها!

شما را نمیدانم! اما حقیر نتوانستم با عنوان «نظام سلامت در اسلام» ارتباط برقرار کنم. چرا که وقتی وزارت بهداشت، تولیتِ نشست های «طب و اسلام» را داشته باشد، بی شک فرجام آن آشکار است و چشم بسته میتوان مفاد و محتوای آن را حدس زد و حتی سِنخِ اساتید ناظر و فضلای حاضر و سخنورانِ مدعو آن را، سَهل غیب گفت!
البته سخنانِ در خورِ اِمعان نظری از طرف بعضی اربابان نظر در این نشست ها ایراد شد، که بی شک نقد و نظر آنان درباره تعریف و نسبت طب با اسلام، بسیاری از غفلت ها و شتابزدگی های رایج در اعتبارسنجی، فهم و کاربست مرویات طبی را آشکار می کند.
اما بَدِ ماجرا از آن جا شروع میشود که وزارت بهداشت – بخوانید اداره طب ایرانی – با زیرکی مهره هایش را به نحوی میچیند و صفحه بازی را بگونه ای می آراید، تا صحنه چنان جلوه کند که گویی ایشان طالب قولِ اَحسن هستند و تشنه کلام فَصل! گویی این نشست ها قرار است، به غایت «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» کند و در نهایت «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» را امتثال! گویی که پُرسان پُرسان در بین آراء متنوع و اندیشه های مُتلوِن میگردند تا قول صائب را اختیار کنند! «زهی خیال باطل» که میگویند، مصداقش همینجا است!
نشست های نظام سلامت در غریبی و در میان توده پزشکان که هیچ تخصصى در علم فقه و حدیث ندارند، برگزار میشود، چنین محیطى همچون بازار مسگران است که سر و صدا و هیاهو و قیل و قال و تعصبات، غلبه و غلیان دارد و سخنان اشتباه و غیر علمی، نه به گوش شنوندگان می آید و نه به چشم تماشاچیان!
این نشست ها خلاف آنچه فریاد میشود، راهبردش ارائه دیدگاه های مطروح در این حوزه نیست. بلکه غایتش تئوریزه کردنِ آرائی است که در عین همسو بودن با اداره طب ایرانی، قائله و مؤونه ای هم برای وزارتخانه نتراشد و حتی الامکان مهر تاییدی شود به پای برنامه های ایشان و چسبی شود به دهان دغدغه مندانِ تحول خواه و گزارش کاری باشد برای پُر کردن بِیلان!
تا به اینجا توقعی هم بیش از این از وزارتخانه نمی رفت و اگر جز این می بود موجبات تعجب بود.

آنچه عَجَب آفرید!

اما آنچه عَجَب آفرید و موجب خَلقِ این سیاهه شد، صحنه گردانی و سخنوری اعزه روحانی و حوزویان فاضل این نشست ها بود. تا جایی که بعضی از این فضلای روحانی، پایِ ثابت این نشست ها شدند و سخنور لایتغیر آن. گویی وزارتخانه بدش هم نمی آید که حَرف های نامبارک خود را، از دهان مبارک این فضلا خارج کند. اینجاست که آن حس قدیمی سر باز میکند که: «من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد»!
شرم دارم که بگویم نتیجه تبادل عقول عقلا و فضل فضلای این سلسله همایش ها، جدا انگاری وحی از ساحت علم بوده است و عناوینی چون «مطالعات بین رشته ای طب و دین» و یا «نظام سلامت در اسلام»، خیری جز گرم نگه داشتن رئوس مبارک و راضی نگه داشتن قلوبِ دغدغه مندان این حوزه ندارد!
از منظر اکثر اعزه این نشست ها، موضوع علم و دین، لااقل در علوم مرتبط با معاش، هیچ شباهتی به هم ندارند و حوزه هرکدام از دیگری متفاوت است و کارکرد آنها نیز با هم تهافت جدی دارد.
یاد دارید که چندی پیش یک اقتصاددان لیبرال، با بی حیایی در رسانه ملی سخن از جدا بودن اقتصاد از وحی راند و خط و نشان کِشان، برای علمای اَعلام، حد و حدود ترسیم نمود و برق شمشیر نشان داد، که ای عالمان دین! پایتان را از گلمیتان درازتر نکنید! آخَر اقتصاد را چه کارِ با دین و وحی! فقیهان را چکار با اقتصاد! شما بروید صیغه «ضَرَبَ ضَرَبا»یِتان را صرف کنید!

اگر آنجا صدای جدایی اقتصاد از وحی از لسان لیبرال مسلکان به گوش می رسید، اینجا و در این نشست ها سخن از جدایی سلامت از وحی از زبان روحانیون و فضلای حوزوی شنیده میشود!
خلاصه و خروجی علمی این سلسله نشست ها این است که موضوع دین، افعال خدای متعال است که به طور رمزی در طبیعت متجلّی شده است و موضوع علم نیز تبیین و کشف حوادث طبیعی و روابط بین آنهاست و ابزار شناخت این رموز هم آزمون و خطا و تجربه بشری! در این دیدگاه، سخن گفتن از وجود گزاره های علمی در دین، سخنی متناقض خواهد بود و گزاره معتنابه علمی در دین، دست کم در علوم معاش و عرصه های جسمانی حیات وجود نخواهد داشت. بدیهی است که در این دیدگاه، بحث رابطه اسلام و طب به طور کلی بی اساس و بی پایه خواهد بود.
نمیدانم چگونه و چطور باید بعضی فاضلان را شیرفَهماند، که ای حضرات! بحث جدایی آموزه های طبی از وحی، حربه ایست برای پیاده سازی پروژه های رضاخانی در محدود ساختن حضور دین و روحانیت در عرصه های مرتبط با معاش! دعوا بر سر لحاف ملاست! شما چرا میدان داری میکنید! چرا به گرد دایره ای میگردید که نان دشمن را چرب میکند!
تاسف عمیق دارم که بگویم نهایت شانی را که بعضی مدعوین این نشست ها، برای کارکرد وحی در عرصه های هیولانی قائل هستند، آموزه هایی شبیه به تلفظ «بسم الله» و «الحمدلله» در بدو و ختمِ طعام است، البته بعضی هم ناپرهیزی نموده و پا را از این فراتر گذاشته و نگاشتن جمله «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» در بالای نسخه تجویز دارو را نیز توصیه میکنند! بگذریم که بعضی غرب زدگان، رحمشان به همین هم نمیرسد و جمله «IN The Name Of God » را زیبنده تر میبینند!

نگاه نگارنده به جریان موسوم به «طب اسلامی»

آنچه سبب شد وزارت فخیمه سراسیمه گیوه را وَر کشد و به قول عوام الناس «کُفری» شود و قَمِه و قَدارِه دست بگیرد و چنین نشست هایی را گِردآورد، خزعبلاتی بود که جریانات کذایی طب اسلامی – بخوانید طب خود ساخته –  در این چند سال اخیر به اسم اسلام و دین به فضای علمی کشور خورانده اند. تا آنجا که دشمنان داخل و خارج، به مدد شاهکارهای اجتهادی حضرات به اصطلاح طب اسلامی و با تمسک به مجعولات واضح البطلانی چون بخور مریم و داروی جامع و… بدنبال خشکاندن ریشه روایات ماثور و کاشتنِ تخمِ سیاست های شوم سازمان بهداشت جهانی هستند! البته متذکر میشوم که ما هم در اتخاد رویکرد سلبی نسبت به جریان های اخباری مسلک طبی، با نقد های منتقدان این نشست ها، موافق و همسو هستیم (البته فارغ از از تفاوت ها در مبادی، مبانی و روش شناسی نقد).
همچنین به جد معتقدیم که حوزه علمیه باید با کسانی که گَزَک دست دشمنان داده تا نظراتشان اینگونه آلت قتاله ای برای اسلام و اسلام خواهی شود برخورد کند والا این دست مجعولات طبی که به نام اسلام و اهل بیت (ع) تمام میشود؛ هم دستآویزی برای موالیان بهداشت جهانی در ایران است و هم  به مثابه آلت قتاله ای برای هر صدای تحول خواهی در حوزه های علمیه!

باعثِ این وجیزه!

فی الواقع باعِثِ این وجیزه و آنچه سبب شد قلم را به انتقاد آراسته کنم، نه عنوان این سلسله همایش ها بود که ناظر به سلامت و اسلام است، و نه ورود وزارتخانه ای ها به حوزه حدیث و استنباط! و نه حتی تعرض حضرات، به مرویات معتبره شیعی! بلکه تنها انگیزه ی این سیاهه، «آویزه» است! «آویزه» برای اعزه سخنور این جلسات. آنهم نه همه اعزه! بلکه فقط آن ارجمندانِ حوزوی و سروران روحانی، که در این همایش ها به نحوی سخن ایراد یا قلم وارد داشته اند!
اگر بیم از سنگینیِ سایه برخی مناصب و نام ها، بر این ترقیمِ نبود، و غایتش را، که نقدِ «ما قال»ها است به حاشیه «مَن قال»ها تقلیل نمیداد، بی شک نام تک تک اعزه و مناصبشان برده میشد. اما از آنجا که ضمائر، مراجعشان را بهتر از من و شما میشناسند، عطای تَعَرُّف را …!
بعنوان عضوی ناظر و بعضا حاضر در این نشست ها، و در جایگاه کسی که، مَدیدی موضوعِ پژوهشی و تدریسی او این دست موضوعات بوده است، یادآور میشود که این سیاهه با رویکرد نقد تحلیلی نگارش شده و بدیهیست غایت آن نقد علمی و یا بررسی محتوایی جزء به جزء مطالب مطرح در این نشست ها نبوده است.

چند آویزه برای عالیجنابانِ روحانی و سخنوران حوزوی این نشست ها!

۱.. استظهاراتی کمتر از ظرفیت تُراث!

یکی از مناقشات ما با شما عالیجنابان، مدل استظهاریست که از روایات طبی دارید. استنباطاتی شبیه به منورالفکران غرب زده در علوم انسانی، که بسیار کمتر از ظرفیت موجود در احادیث و اَنگاره های وحیانی و حتی تُراث است.
استظهاراتی که آبشخورِ آن، خودبنیادی معرفتی و عاقبت آن، خاصه در علوم معاش، تایید ضمنی گزاره های تکنولوژیک و همسو شدن با تغییرات خانمان سوز مدرنیته و زدن مهر برائت پای تک تک این گزاره ها است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات، زمینه پاسخ گویی به سوالات تمدنی در حوزه سلامت را منتفی می کند و این عدم پاسخ گویی همان، و وادادگی، متابعت و مُطاوع اوامر غرب شدن هم، همان! مدل استظهاری شما تمدن اسلامی را به مثابه کشوری بدون گمرک میکند که هر اسب تِرُوایی به نام «عدم رَدع و امضای شارع» وارد آن میشود، همانگونه که بعضی هم قطارانتان در اقتصاد، فرهنگ و سیاست اینگونه کرده اند.
از حوزه ای که گرد خمودی و دکترا زدگی بر آن پاشیده شده و در آن باب فقاهت و حُراَندیشی متناسب با مُبتَلابِهاتِ جامعه مفتوح نیست و سَعیِ درخوری، از سوی مدیرانش برای شنیدن اندیشه های مخالف، دیده نمی شود و حوزه ای که فاصله اش از دو منبع اصلی و مامن انحصاری شریعت، آشکارا عَیان است، تا جایی که برخی از دانش آموختگانش پاره ای از تصنیفات روایی را، ای بسا حتی مَس هم نکرده اند، انتظار نداریم که رویکردی فقاهی و ضابطه مند به مرویات طبی و ابواب اطعمه و اشربه، داشته باشند.
اما دیگر از عالیجنابان روحانی این نشست ها هم انتظار نداریم که تک تک مرویات ابواب طبی را روی چوبه دار قضایای شخصیه برند، و طناب آب و هوای مکه و مدینه را، دور گردن مرویات معتبره بیفکنند و با لَگَدِ علم رجال، کثیری از خزائن معرفت را حلق آویز کنند و در نهایت با نظریه «علم دینی و غیر دینی» تیر خلاص بر پیکر بی جان و نحیف مرویات معتبره طبی بزنند!
هر چند به جد معتقدم که نگارشات پسران بسطام و جناب مستغفری و یا رساله مُذَهّبه و امثال ذلک، اَبعد کتب به معصومین (ع) هستند و هیچ گاه شانی برای منفردات این اوراق قائل نبوده ام، که بخواهم آنها را در طریق استنباط بیاورم، اما هیچگاه هم حاضر نبوده ام کلمه ای از روایات معتبره مجامع اربعه را و یا اوراق مکتوب قدمای اصحاب و اَعلامِ کِبار را، با خروار خروار تجارب متطببین و پورسیناهای طول تاریخ معاوضه کنم! که تن دادن به یکی از این دو، بی شک آباد نمودن منزل دوزخی است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات زاویه ای را میگشاید که سیاست های بهداشتی تمدن مدرن را با زبان فقه و دین تئوریزه میکند. حقاً اینجانب وضعیت فاجعه بار تندرستی رُجُولِمان را و اسفناکی آمارِ اَمراضِ نِسوانمان را در عصر حاضر، تابعی از همین زاویه گشوده شده میدانم، که اگر لَختی نیندیشیم باید منتظر تطور آن به زاویه منفرجه و سپس به زاویه منفجره باشیم! این وصف سرانجامِ اندیشه منحطی است، که شما سروران آنرا به نام عقلایی خواندن، استظهار مینمایید!

۲.. تعامل غیر فقاهی با نصوص!

بسیاری از فقیهان و متفکرین اسلامی، اجتهاد مصطلح و رایج امروز را، که در جمله طلبگی و معروفِ «هدایه تا کفایه» خلاصه میشود، نه تنها برای فقاهت ناکافی میدانند بلکه معظم آنرا دور کننده اذهان از استنباط سلیس و روان نیز میدانند! اجتهادی که طالب علم را بر سفره ای مینشاند که آن سفره بجای سیراب کردن، تشنه تر و به جای سیر کردن، گرسنه ترش میکند.
بی شک امروزه شاهد استنادات بی ظابطه و اجتهاد های – بخوانید رو خوانی – افسارگسیخته به مرویات غیر موثق طبی هستیم. حقیر با تشکیک و تعریض در فضایی حوزوی و فقاهی، نسبت به آداب، مناسک و معاجینی که وثوقی ندارد و مفسده هایی نیز بر آن مترتب است و حتی بعضا دستاویز تقدس بخشی به شطحیات طبی میشود، به جد موافق و مشوق هم هستم. ضمن این که متذکر میشوم با مفتوح شدن باب نگاه اخباری مسلکانه به احادیث، قطعا زمینه برای به مُحاق رفتن کثیری از خزائن موثق و وحیانی فراهم می شود و عرصه برای بی دینان حوزه سلامت، فراخ! و در نهایت این کار مجامع موثق حدیثی را به قتلگاه بی اعتنایی و خرافه انگاری خواهد برد و نتیجه آن چیزی جز رنسانس شیعی نخواهد بود.
باید بسیار متأسف بود که سرورانی که به مناصبی چون «مدیر گروه قرآن و حدیث» مزین هستند، چگونگی تشخیص وَضع و جَعل مرویات طبی را در کُتُبِی چون «الموضوعات» و در خلال مطالب بی مایه افرادی چون «ابن جوزی» دنبال میکنند! طبیعى است بیراهه رفتن سر از بیابان در آوردن است! طفلی که کمال علم را در نقاشى های خوش آب و رنگ مى داند، بدیهی است روایات ماثور طبی را، که فاقد عکس و نقاشیست، مشتی لاطائلات بخواند!
حقیقت این است که این غوغاسالارى ها و هجمه هاى تیز و تند و بعضا هتاکانه، که توسط سخنوران و متولیان این دست همایش ها نسبت به مرویات موثق طبی، نثار میشود، نه تنها برهانى مبرهن، بر کذب بودن ادعاى «نظام سلامت در اسلام» و «مطالعات بین رشته ای سلامت و دین» است، بلکه حکایتى روشن از «جدایی علم و دین» نیز دارد! که دود آن از سخنان سخنوران بر خواسته و در چشم سلامت و نسل ایتام آل محمد (ص) مى نشیند!
به شما عالیجنابان عرض میکنم که ای کاش تیغ تیز نقدتان، دو لَب داشت! یک لَبِ آن، دامانِ اسلام را از یاوه های حضرات به اصطلاح طب اسلامی میزدود و لَبِ دیگر آن، ننگِ عقلایی خواندن بهداشت مدرن و رسواییِ مهر برائت زدن، بر سیاست های شوم پزشکی را از ساحت اسلام، روحانیت و فقاهت میزدود!
ای کاش در ضمن نقد بر جریانات منحط اخباری مآب، بر سیاست هایی نیز میتاختید که خاک سلامت جامعه را به توبره کشیده است و سنت های وحیانی و دیرین طبی را به تاراج برده است.
با احترام به شما عالیجنابان عرضه میدارم که این تمسک به فروع و تضییع اصول، و عدم اولویت سنجی، نتیجه ای را به بار می نشاند، که عینا جریانات اخباری مسلک طبی به بار نشانده اند. اگر قرار است اندیشمندان حوزوی و سروران روحانی، به مسائل مرتبط با طب و سلامت ورود کنند، ای کاش علیه سیاست های کلان سلامت مانند مسئله تراریخته ها، ورود می کردند و دامن حوزه ها و روحانیت را از  ننگ برائت، بر این دست موضوعات مبرا می فرمودند.

۳.. استنباط از مرویات طبی، موقوف بر آشنایی با طب است!

بریده باد زبان و شکسته باد قلم، اگر قصدی جز هدیه، نیتی جز خِیر و غایتی جز اصلاح، در ورای این سیاهه باشد! لذا با تواضع و رعایت ادب و توجه به جایگاه اعزه و روحانیون این نشست ها، عرضه میدارم که برای فهم بهتر جایگاه سلامت در اسلام و صد البته درک ابواب طبی و نسبت آن با عصر مدرن، لطفا قدری اوراق طب قدیم را تورق کنید و بیشتر مباحث مرتبط با آگروتروریسم و بیوتروریسم را استماع نمایید و اندک درنگی هم در بحران پزشکی غرب و آمار های فاجعه بار آن کنید.
به جد معتقدم که هر چه مباحثه و مفاهمه در اطراف و اکناف علوم طبیعی، فیما بین اهل فن، ازدیاد یابد؛ نقاط اشتراک بیشترى در فهم آن موضوع پیدا میشود و در رهگذر آن از لغزش های استنباطی و استظهاری شما عالیجنابان کاسته میشود.
به قول امام امت، بالاترین قذارات، که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود، قذارات جهل مرکّب است و تا انسان به لوث این قذارات آلوده است، قدمى به سوى معارف نخواهد برداشت. بزرگان توصیه کرده اند که اندیشمندان در هر حدّى از دانش که هستند به آن حدّ قانع نشوند، که این وقوف در داشته ها و قناعت در کسب معارف، از تلبیسات بزرگ ابلیس است و نعوذ باللّه منه.
جای حیرت و شگفت است که اعزه سخنورمان، در طول این سالهاى متمادى تعلیم و تدریس، هیچ ملازمت، مجالست و مؤانستی با اندیشمندان و حکمایی که در علم طب، محاسن سفید کرده اند، نداشته اند تا اینجا که یکی از همین اعزه در بخشی از ایراداتش گفته بود: «بنده مجبور شدم برای این همایش کمی در علم طب قدیم تحقیق کنم».
اهل فن و آنها که دستى بر آتش مباحثات داغ طبی دارند، نیک مى دانند که دستیابى به درجه استنباط از مرویات موثق طبی، موقوف بر آشنایی با طب قدیم است، چرا که این دست روایات، در مقام تخاطب و با توجه به ارتکازات مخاطبان آن عصر صادر شده اند. بی شک جایگاه توجه به ارتکازات مخاطب در استنباط – بعنوان توجه به قرائن کلام – آنقدر والا هست تا کسی که اطلاعی از آن ندارد دست کم خاموش بماند و اظهار نظر نکند.
جالب توجه اینجاست که به اقرار خود سخنوران این نشست ها، هیچکدام شناختی از علم طب و ابواب آن ندارند و حوزه تخصصی آنها چیز دیگریست. انصاف حکم میکند که قضاوت دربارۀ ابواب طبی را، که نیازمند معرفت حداقلی – ولو تقلیدی – به طب قدیم است، به دوش کسانی بنهیم که به ارتکازات طبی مخاطبین عصر صدور و مطاوی آنها احاطه بیشتری دارند.
برای نشان دادن اهمیت مسئله توجه به قرائن صدور و ارتکازات مخاطب، مثالی را به عرض انور میرسانم.
فی المثل برای اینکه مسئله «اقتصاد» را از مرویات شیعی استنباط نماییم و در زمان فعلی به عنوان اقتصاد اسلامی در جامعه تئوریزه کنیم، دست کم سیر استنباط، موقوف بر دو مسئله است.
اول آشنایی با اقتصاد مدرن که اساسش پول اعتباری است و بستر پیاده سازی آن یعنی مدرنیته.
دوم آشنایی با اقتصاد قدیم که اساسش نقدین یا همان ذهب و فضه مسکوک است و بستر تحقق آن یعنی تمدن سنتی و کهنِ برجای مانده از معصومین.
چگونه میشود این اقتصاد را در آن بستر، و آن اقتصاد را در این بستر، پیاده کرد؟! نمیشود تفاوت پول اعتباری امروز را با نقدین عهد قدیم ندانست و آن هنگام دل به دریای مرویات اقتصادی زد و از اعماق آن فتاوای اقتصادی را برای تمدن فعلی بیرون کشید. اگر مناط همین مثال را در مباحث طبی نیز تنقیح نمایید مقصود ما در این مقال روشن خواهد شد.
به جد معتقدیم که وحی برای اداره جوامع بشری برنامه عملی و مشخصی دارد و از سویی نیز باید بدانیم که آن برنامه به هیچ عنوان به طور تام و تمام، در بستر مدرنیته پیاده نخواهد شد! (و صد البته این بدان معنا نیست که در چنین حالتی باید تسلیم محض تمدن مدرن هم شد!)

۴.. بازی در زمین طب استعماری!

می گویند روزی یک مسلمان و یهودی، تصمیم به مناظره درباره حقانیت اسلام و یهود می گیرند. ابتدا شخص یهودی که زیرک تر بود، از مسلمان می پرسد: «آیا شما حضرت موسی را قبول دارید؟». مسلمان بدون درنگ، می گوید: «صد البته». یهودی می پرسد: «این که کتاب آسمانی یهود تورات است را نیز قبول دارید؟». مسلمان می گوید: «بله حتما». یهودی می گوید: «خب پس در حقانیت موسی و دین یهود  هر دو مشترکیم و تردیدی در آن نیست. حالا باید بحث را از حقانیت پیامبر شما محمد (ص) و دین اسلام شروع کنیم و ببینیم آیا چنین پیامبری مبعوث شده است یا خیر و …»!
حکایت مواضع و سخنان اعزه این نشست ها هم همین است. کسی که در این نزاع تمدنی و اندیشه ای، تمدن استعماری و سیاست های منحط طبی جَهَلِه مدرن را، پذیرفته باشد و به کمال و پیشرفتگی آن، حداقل در عرصه هیولانی و معاش خضوع کرده باشد و همیشه بحث را از اینجا پی گرفته باشد که ادله کمال مادی طب رایج و علل نگون بختی طب ما، چه بوده است، بی شک توانایی تحلیل و استنباط از مروایات طبی را ندارد! حتی اگر هم در قله فقاهت و اجتهاد سیر کند!
اینجاست که شاید به یکباره «تزریق واکسن» را واجب بخوانیم و «تغییر جنسیت» را، امری مباح و پزشکی مدرن را «حاصل پیشرفت های علمی انسان»!
باید سوگمندانه اذعان کنم که روحانیت و حوزه های به اصطلاح علمیه، در برابر مسائل مبتلابه جامعه اسلامی و سخنان زعیم و مقتدای عزیزش، بی اعتنا است و در چنین بستری است که غرب زدگان پزشکی، میدان دار و فعال خواهند بود و متدینین منفعل! اینجاست که به اسم تخصصی شدن موضوعات، اهالی فقاهت و استنباط، بندها را به آب می دهند و قافیه ها را می بازند!
اینجاست که داشته های غنی خود را مُشتی فرمایشات عَقیم میخوانیم و داشته های تهی آنان را، خزائن تجربه و علم بشری! اینجاست که حتی اگر روایت متواتر در صحیح ترین کتب شیعی هم به کرات و مرات نقل شده باشد، آن را به واهی ترین بهانه ها کنار میگذاریم!
سنت ستیزی و تجدد پرستی، پلورالیسم معرفتی و پیشرفت باوری، از جمله اصول تفکر در تمدن مدرن امروز محسوب می شوند که به غایت جزء مبانی طب رایج و البته طب سنتی وزارتخانه ای – بخوانید طب ایرانی – است.

۵.. مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن!

جسارت را خرج می کنم و اول به خود و سپس به عالیجنابان روحانی و فضلای حوزوی این سلسله نشست ها عرضه میدارم که، ما مردمان تن پروری هستیم! آن هم از نوع حادش! امروزه تن پروری در ایدئولوژی اگر بیداد نکند، حتما غوغا میکند!
متأسفم که این دست همایش ها تبدیل به پوششی برای کم کاری حَضرات شده است، تا به جای پاسخ گویی، سخن برانند و شعار بدهند و در مسند شاکی، متهم خیالی را نشانه بروند.
هر هنگام در این مملکت عزم، جزم شد، که کاری صورت نگیرد و شانه از تکلیفی الهی خالی شود، یا برای آن سلسله همایش و نشست و کارگاه برگزار شد یا با بودجه درهم و دیناری، پژوهشکده ای تاسیس کردند و برای آن پروژه هایی به بلندای یک قرن، تراشیدند، و آنگاه پشت تریبون ها رفتند و با اَبرُوانی درهم نشسته و تبختری در اندام تنیده و صدایی در اعماق حلق پیچیده، گفتند: «بله، کارها باید با تدبیر و بصورت علمی انجام گیرد. مباحث بسیار پیچیده و حساس است!».
از من بپرسید نام این را میگذارم: «مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن»!
تئوریسین های معمم این نشست ها، که گاها خود از مسئولین حدیثی و صاحب منصبان پژوهشگاه ها و موسسات حدیثی هستند گاها در قامت یک طلبکار به گونه ای سخن میگویند که گویی تابحال دوران رضاخان بوده است و ایشان در محجوریت به سر میبرده اند و حق تورق هیچ ورقی را نداشته اند. لابد آن عمارت های سر به فلک خراشیده و بودجه های از کیسه سرازیر شده و پژوهشگران به خط شده، ارتباطی به ایشان نداشته است. سالهاست که مجموعه های عریض و طویل حدیثی در قم با تکیه بر متد اجتهادی رایج، فرصت داشته اند که مرویات معتبره شیعی را در زمینه طب و سلامت استخراج و دسته بندی و فهم کنند.
دریغ دارم و اندوه! از روزگاری که دُرِ نایاب احادیث معتبر طبی، به دست ما کیمیاگران سوداگر، به خاک و خاکستر بدل میشود و خوف دارم از روزی که این احادیثِ زبان بسته، زبان بگشایند و اندکی زان همه بسیار را صیحه زنند! که چه رُئُوسِ مُعَمَمِی در گریبان حسرت و تأمل فرو نخواهد رفت! باور کنیم که شریعت در زمانه ما وارونه است و این تصویر وارونه، حکایتی حقیقی از وضع اسفناک سلامت در تمدن فعلی دارد و آخر الامر این گِرِه کور، فقط با سرپنجه های آن نازنین خورشید پشت ابر، باز خواهد شد.

۶.. غرب گرایی اسلامی!

یقینا عالیجنابان و اعزه معمم این نشست ها، با مظاهر ضد فرهنگی غرب قرابتی ندارند و حتی ناقد آن هم هستند! شکی نیست! اما غرب گرایی به اینجا ختم نمیشود. غرب گرایی اصطلاحی این سیاهه معنای دیگری، متفاوت با معنای رایج دارد، و آن عبارت است از ستیز با برهنگی و فحشای غرب و در عین حال عمیقا دل در گرو علم و تکنولوژی غرب داشتن و آنرا قبله فناوری و دانش خواندن، تا به اینجا که غایت القصوای بعضی اعزه، در دو کلمه خلاصه می شود، «آمریکای اسلامی»!
فاروق بین غرب گرایی اسلامی با غرب گرایی مطلق، فقط اِعراض از همان مظاهر ضد فرهنگی است و بس! گویی غرب فقط مشکلش در مینی ژوب ها و سرهای برهنه نسوانش است. آمال اینان برای تمدنی در تراز اسلام، همان «آمریکای اسلامی» است و بدیهی است غیر از آن را تحجر و واپسگرایی بخوانند! این همان چیزی است که من آنرا «غرب گرایی اسلامی» مینامم.
غرب گرایی اسلامی، بر خانِ علمی این دست جملات نشسته و ثمره چنین تفکراتی است: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم».
این مطلب بیش از هر کسی نگارنده را متأسف میسازد که بگوید جریان علمی حاکم بر کشور، ولد نامشروعیست، که ماتَرَکِ ماسونهای دورانِ امثال میرپنج حقیر است! آن زمان که در عالمِ ذَرِ ذهن این خائنان، مدرنیته شَقی شد و آن هنگام که رَحِمِ اجاره ای مام وطن، با این نطفه ناپاک بارور گشت و با سرپنجه های تَردَستی چون امیرکبیر، زایانده شد، و آن زمان که برقِ چشمان این نو رسیده نامشروع، حدقه ی مومنین را نشانه رفت، باید اَعلام دین، این نطفه را در رحم سر می بریدند یا دست کم، کوی و بَرزن را به نامشروع بودنش بَصیر می ساختند. اما چه کنیم که تفکر افراطیِ اصولی، که چندی است حاکم بر حوزه های علمیه شده است، اجازه احتیاط عند الخوف را نمیدهد و مهر برائت را به پای سِجِلِ هر جنین نامشروعی میکوبد.
جنینی که اینک قامت گرفته و قوای اندیشیدن دارد. اندیشه های اولاد نامشروعی چون مدرنیته، غایتش چیزی جز انسان نخواهد بود. اندیشه ای که همه چیز را برای معاش بدون معاد میبیند و با افساری گسیخته، ریل گزاری های تمدنی انبیاء را یکی پس از دیگری میدرد! اندیشه ای که ثمره تلخ و زهر آلود آن، جدایی انسان از خدا، دین از اجتماع، اقتصاد از اسلام، طب از وحی و در یک کلام جدایی علم از دین است.
به شما عالیجنابان یادآور میشوم که سلامت در نگاه مدرنیته یعنی مَسخِ در آفریدگان! مَسخی که مامورٌ به حضرت ابلیس است – نعوذ باللّه منه – و به قطع مدرنیته در اِتیان این اوامر، مطیع ترین خَناس است! یگانه هستی بخش عالم فرمود: « … وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ ». مدرنیته تغییر را از دین و مبانی نظری شروع کرد و به علوم و فنون جدید و به دنبال آن به تغییر در طبیعت و عالم تکوین و در یک کلام، علوم معاش رسید.
بیایید و به جز مشاهده ابزار آلات وسیع تمدن مدرن در پزشکی و ابزارهای تشخیصی و جراحی، قدری بیشتر به میراث بر جای مانده از انبیاء و معصومین (ع) التفات کنید که بر بستر چنین نگاهی است که فهم عمیق از روایات طبی پدید می آید.
اما چه کنیم که سیاست های میرزا ملکم خانی در حوزه سلامت و موج استعمار پسامدرن در کشاورزی، غذا و دارو، ایران را چنان تحت چنبره سازمان های جهانی برده است که تفکر متفکرین این نشست ها، جز فکر آنان، چیزی نمی اندیشد و جز عمل آنان، کاری نمیکند و جز امر آنان، فرمانی نمیبرد!

قلم آخر!

سخن گفتن از نقائص نشست های نظام سلامت در اسلام، مثنوی هفتاد مَن است و در حوصله این قلم نیست. اما آنچه که جای فریاد داشت، مواضع و ایرادات اعزه روحانی این نشست ها بود، که سعی شد به بخشی از آنها با رویکردی تحلیلی اشاره شود.
امید است که روشهای اعتبارسنجی، فهم و کاربست احادیث طبی به سامان آید و عقلانیت و فقاهت ورزی در مقام درخور خود بنشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینیستی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی فقاهی و هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش شود. اینگونه است که دیگر نه نظاره گَرِ افراط حضرات طب اسلامی خواهیم بود و نه تفریط های عالیجنابان نظام سلامت در اسلام و طب ایرانی!
به توفیق حق و صاحبِ اسم شافی حجت بن الحسن علیه السلام در شهریور ماه سال جاری همایشی با عنوان «روش شناسی استنباط در احادیث طبی» از سوی موسسه فقه الطب، طبُنا در شهر مقدس قم برگزار خواهد شد و به کثیری از شبهات و سوالات مطروحه پاسخ داده خواهد شد. انشاءالله.

و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین
علی امیری — ۹ رمضان المبارک ۱۴۳۹

به اشتراک بگذارید : | | |