شما اینجا هستید   |

شیوع وبای «قیاس»
کوتاه‌نوشت - شماره نه (9) - موضوع: نکاتی پیرامون غلبه روش «قیاسی» بر «استقراء»

شیوع وبای «قیاس»

🔸 یک واقعیت مهم در دوره تحصیل حوزویان، غلبه منطق قیاسی بر استقراء است. دانش‌هایی که طلاب فرا می‌گیرند عموما بر پایه روش استنتاج قیاسی و استدلال از کلیات به جزئیات است، تا جایی که حتی در ادبیات عرب نیز، اگر سماع، مخالف قواعد نحوی گزاره‌ای را بیان کند با توجیهات ناصوابِ قیاسی، خود عرف عرب را نیز به غلط‌گویی متهم می‌کنند! (ر.ک: الخصائص، ج۲، ص ۴۷۴). وضعیت اسف‌بار پژوهش در حوزه، و سد سکندری میان عموم طلاب با علم، آینه تمام‌نمای همین مدیریت مُنسلخ از استقراء و مُنغمر در قیاس است.

🔹 بدیهی است که نگارنده به اشکالاتِ اخذِ معرفت علمی از طریق استقراء واقف بوده، و نیز روش قیاسی را در جای خود، و البته با مبادی یقین‌آور امری لابد و ضروری می‌داند. اما حیث التفاتی این نگاشته صرفا به دلیل تغلیب روش قیاسی بر سایر روش‌ها است که زمینه را برای گرایش حوزویان به شبه‌علم و خرافه فراهم کرده است.
سوگیری‌های مطالعاتی، استناد به رسانه‌های زرد، نا‌آشنایی با نظام آماردهی و تکیه بر مشاهدات فردی، جملگی گواه است بر این که ما حوزویان به آداب استقراگرایی ملتفت نیستیم. (برون شد از پرده راز، تو پرده پوشی چرا؟)

🔹 این وبای مهلک به دستگاه اعتبار‌سنجی و فقه ‌الحدیثی امامیه نیز سرایت کرده و قواعد عامِ ناصوابی را پدید آورده است. مبحث توثیقات عام و مشخصا پربسامدترین مصداق آن، یعنی قاعده «اکثار» یکی از همین نمونه‌ها است. در پژوهش‌های معاصر نشان داده شده که این قاعده، توان اثبات وثاقت راوی مکثر‌ٌ عَنه را ندارد (ر.ک: مقاله بازخوانی نظریه «دلالت اکثار بر وثاقت») و از نگاه صاحب این قلم نیز، کاربست این دست قواعد در فقه الحدیث، ثمره‌ای جز ورود حدیث‌نماها به مجامع امامیه نداشته است.

🔸 این حجم از تعصب در استدلال‌، رکودِ نظریه‌پردازی و تعبد در مبانی را در بین طلاب ناچیز ‌نپنداریم. عموم اندیشمندان ما، نوره را از بوره فرق نمی‌گذارند اما بر اساس داده‌های قیاسیِ متافیزیکِ افلاطونی، عالم را توصیف می‌کنند و بر اساس قاعده جهان شمول «تعظیم شعائر» هر وهنی را در حق آلُ الله روا می‌دارند و با قاعده بی اساس «تسامح در ادله»، ماله بر هر روایت‌نمایی می‌کشند. نجاشی را از پادشاه حبشه فرق نمی‌نهند اما سخن از صحت تمام مرویات کتب اربعه می‌زنند. همه این استنتاجات ناصواب، حاصل تصمیم‌گیری برای جزئیات است، از طریق کلیات!

🔹 به رای این کمترین، یکی از اصلی‌ترین علل شیوع این قیاس‌های ناصواب، فلسفه و طبیعیات یونان باستان است. تا جایی که حتی بنان و بنیان مکتب طب یونانی نیز _ بخوانید طب قیاسی _ بر اساس قیاس و استنتاج کل به جز استوار است. (ر.ک: مفتاح الطب، ص ۳۷: بالفکر و القیاس‏…فیستخرج‏ به‏ القوانین‏ الّتى یحتاج إلیها فى الطّبّ)

🔸 حتی اصول فقه موجود و مکتب شیخ انصاری نیز از سرایت این وبای مهلک بی‌نصیب نمانده، و با تاثر از روش‌های فلسفی برآمده از قیاس، و ارائه احتمالات فیلسوفانه (و نه عرفی) ذهن فقیه را فرسنگ‌ها از آبادی فقاهت دور کرده است. شاید سه هزار و نهصد و بیست احتمالی که محمد علی بهبهانی برای «لام» و «حمد»، در کلمه «الحمد» مطرح می‌سازد نمونه خوبی از همین تاثیرات فلسفی باشد. (ر.ک: مقامع الفضل، ج‌۲، ص۴۹۱-۴۹۲)

🔹 برون آمدن از تنگنا‌های حاصل از تغلیب روش‌ قیاسی، و پیراستن زنگارهای یاد شده از چهره حوزویان، بدون پذیرش رویکردهای تلفیقی و ترکیبیِ مبتنی بر شواهد و جمع‌آوری صبورانه داده‌ها، و استنتاجاتی که ما را از جزئیات به کلیات می‌رساند، میسور نخواهد بود. تخصصی شدن حوزه افتا، و فقاهت متجزی (در امور مستحدثه) از ضرورت‌های انکارناپذیر عصر حاضر است. آن زمانه‌ای که یک فقیه در تمام ابواب فتوا می‌داد و دماغش جامعِ معقول و منقول و طب و سیاست و فقه و رجال و اقتصاد و حدیث بود، مُرد! حلوایش را بخورید و فاتحه‌اش را بخوانید.

🔸 باری! به راستی اگر «استدلال»، سنگِ بنای اندیشه باشد _ که هست _ باید به رشد آداب استقراء کمک کرد. از این رو به خودم و طلاب جوان توصیه می‌کنم، جامه «کلیات» بدریم و ردای «جزئی‌نگری» بپوشیم. دست از قواعد جهان شمول بشوییم و حنای ابتنا بر شواهد ببندیم. گوش تا گوش، سَرِ تعصبات صنفی را ببُریم و دشنه را در قلب تعلقات قبیله‌ای فرو‌بَریم. «ادری» را بیش از «ما ادری» دوست نداریم. قیاس ناصواب وانهیم. دائمُ النظریه بودن را ذَنب لایُغفر بپنداریم و به سانِ اَمسَیتُ کُردیّا و اَصبَحتُ عَربیّا، در آنچه بدان تخصص نداریم قلم نفرساییم، و از این دقیقه غافل نباشیم که برای سبز ماندن در میان ویرانه‌های پژوهشی، به ریشه‌های‌ تنومند استقراء نیز، نیازمندیم.

و آخر دعوانا أَن الحَمد للَّه رَب الْعالمین
✍️ علی امیری — ۲۶ محرم ۱۴۴۳

دسته بندی : کوتاه‌ نوشت‌ها
به اشتراک بگذارید : | | |