شما اینجا هستید   |

حدیث انگاری مجعولات، به قتلگاه بردن طب است!
یادداشت اختصاصی - شماره یک (1) - موضوع: پاسخ به نقد آقای حکیمی‌فرد از مروجین طب اسلامی

حدیث انگاری مجعولات، به قتلگاه بردن طب است!

بسم الله الرحمن الرحیم

۱. پیش از هر چیز، از برادر ارجمند آقای مهدی حکیمی فرد ممنونم که عملکرد موسسه طبنا و یادداشت های اینجانب را سزاوار نظر و نقد دیدنند، اما ای کاش پیش از اظهار مکنونات، عرائض بنده را استماع می‌کردند و اگر فرصت نداشتند، دست کم با احتیاط بیشتری قلم می‌چرخاندند.
هرچند بنای بنده در وهله اول، مراسله ی مکتوم بود، اما با عنایت به اینکه مرقومه ایشان به اوراق فضای مجازی سپرده شد و در آن مطالبی را نثار حقیر کرده بودند، لازم دیدم برای تنویر افکار به اختصار نکاتی را به عرض برسانم:

این عمارت قابل سکونت نیست!

۲. این که طب اسلامی اکنون با چه اسم هایی شهرت یافته و یا گره خورده، اصلا اهمیتی ندارد. آنچه مهم است مَنهَج، مَسلک و مذهب غلطی است که برای استنباط (بخوانید روخوانی) از مَرویات طبی مرسوم شده است! دعوای حیدری _ نعمتی راه انداختن و نزاع اصولی _ اخباری سر دادن، نه این قافله را از رهسپردن به تُرکستان باز میدارد و نه این بَنای کج را راست میکند! الآن آنچه مهم است بَنای کجیست که تراث این منهج است!
اشکال بنده به این عمارت، رنگ آجر نماهایش و جنس دستگیره های دربش و یا نقش های ایوانش نیست که قابل مماشات بوده و ایراد گرفتن بر آن تنگ نظری خوانده شود. بلکه اشکال در سنگ بنای آن است، که از بنیان کج نهاده شد!
بَنایی که با نابلدی معمارانش خشت نهاده شد و با ناپختگی کارگرانش مستقر! فارغ از آنکه بدانیم این بَنای کج را چه کسی خشتِ کج نهاد و چه کسانی آجر روی آجرهایش! در چنین وضعیتی، بلاهت است که دل در گروی نقش و نگار ایوان داده و زیبایی ظاهر این عمارت را به قیمت جان، معامله کنیم.
حال این عمارت را نه کسی شهامت سکونت دارد و نه کسی پروای تخریب! هر چند ساختمان کج، دوایی جز تخریب و ساخت مجدد ندارد! و تا آن زمان بنده و امثال بنده کپر نشینی را به پنت هاوس این ساختمان کج ترجیح می دهیم! و داد سرخواهیم داد که این عمارت قابل سکونت نیست!

مسلخِ بی اعتباری کل احادیث طبی!

۳. فی الحال در مَقامِ بحث علمی نیستم! فقط صمیمانه و خیرخواهانه خدمت آقای حکیمی فرد عرض میکنم، برادر بزرگوار! نقد بنیان های متزلزل، مبانی سقیم و برداشت های غلط، اذعان به نقائص و ضعف ‌هاست و نه ابزاری برای هلاکت!
بنده و امثال بنده از نقد و آسیب شناسی این مسلک و منهج (که جنابتان آنرا اجتهاد کاربردی خوانده و اینجانب آنرا روخوانی از مرویات مجعوله و ماثوره) نه تنها طَرفی برای دنیایمان نبسته‌ایم بلکه خود را آماج بدگمانی ‌ها و بی ‌مهری ‌ها قرار داده ایم.
به صراحت عرض میکنم با این مبنا و مذهب، علم طب به مسلخِ بی اعتباری کل احادیث طبی خواهد رفت! و اگر دیر به خود آییم و لَختی نیندیشیم، با حدیث انگاری مرویات مجعوله قطعا علم طب را به قتلگاه برده ایم!

هذا اول الکلام!

۴. نوشته اید: «ارتباط بین توقیفی بودن طب و جریان اخباری گری … بی معنی است.».
عمیقا معتقدم علم طب متوقف است بر وحی! متوقف است بر دو لبان مبارک معصومین (ع)! و یگانه طریق تحصیل آنرا «السمع عن العالم» می دانم و بس!
اما هذا اول الکلام! مگر شما تمام مرویات موجود را کلام معصومین میدانید که عمل به آنرا مصداق «السمع عن العالم» میشمارید؟! گمان برده اید توقیفی بودن علم طب، یعنی معتبر دانستن همه مرویات موجود و قرار دادن آنها در عملیات استنباط؟! پس جایگاه اعتبار سنجی یک روایت یا یک رساله حدیثی کجاست؟!
(لازم میدانم متذکر شوم منظور از اعتبار سنجی، علم رجال و یا علم اصول نیست و توضیح منظور، در این مَقال نمی گنجد.)
نوشته اید: «اخلاق حکم میکند مباحث علمی … به دور از هرگونه حاشیه و اخبار نیز بر اساس واقعیت و با رعایت احترام و موازین اخلاقی باشد».
ای کاش مصداقی از عملکرد موسسه و یا سطری از سخنرانی ها و یا خطی از یادداشت های اینجانب آورده بودید که بیانگر حاشیه رفتن یا نشر اخبار غیر واقعی و یا عدم رعایت احترام و موازین اخلاقی بود که اگر قطع حاصل شود، بر اینجانب فرض است خود را مستحق عتاب و استغفار از ایزد بدانم و اگر هم اینگونه نباشد، جنابتان را متهم به یک رفتار ژورنالیستی خواهند کرد.

از دو حال خارج نیست!

۵. برادر بزرگوار، حقیر را متهم کردید که غرائض شخصی را بهانه کرده و آنرا داخل در مباحث علمی کردم! فرض میگیریم اینگونه است که مرقوم نمودید. از دو حال خارج نیست! یا مباحث علمی را صائب میدانید، که باید آنرا اجابت کنید و دست از منهجتان بردارید، و یا خبط و غلط میدانید، که بی صبرانه شایق پاسخ علمیتان هستیم.
همچنین در محضر کریمه آل علی (ع) به احدیت سوگند یاد میکنم که در ورای تمام یادداشت ها، اقدامات و مَساعی بنده در موسسه طبنا و چه خارج از آن، قصدی جز تعالی علم طب و احیاء آن مد نظر نبوده و با اَحَدی غرض شخصی نداشته و ندارم، چه برسد به آنکه غرائض نداشته ام را در مباحث علمی داخل کنم، که اگر اینگونه نباشد، بی گمان خانه ی دوزخی برای خود آباد نموده ام!

مشکل یکی مثل حقیر!

۶. جناب آقای حکیمی فرد! لطفا در تحریرات خود اِمعان بیشتری کنید. کسی که با استدلال می گوید روش و اسلوب حاضر مسلکی اخباریست و قطعا مترود، به خاطر نفهمیدن نیست، بلکه گاه به خاطر خوب فهمیدن است!
توجه داشته باشید که اگر بنده می خواستم «اخباریگری» را بعنوان یک برچسب مطرح سازم، از خودتان میپرسم! چه نیازی به برگزاری نشست علمی و تخصصی در بین اساتید علوم حدیث و یا کارگاه های تخصصی نقد و نظر شیوه استنباط در احادیث طبی و ده ها کار پژوهشی و آموزشی دیگر بود؟!‌ (که احتمالا از بخشی از آنها بی خبر باشید)
مشکل یکی مثل حقیر این است که آنچه را همه در پَس میگویند بنده در پیش می گویم و زودتر از برخی متوجه انحراف در مبانی، اسلوب و برداشت های غلط (و نه سهو های علمی) شدم و مدتهاست که از آن روی برتافته و اعراض کرده ام.
این مهم، ما را تحریض داد به زدودن دامان علم طب، از پَلشتی هایی که به آن بی آبرو شده و از تُرَّهاتی که به آن ننگین! تا شاید داد سخن و تبری جستن، نذر مشکل گشای این فاجعه شود.

هَمشیره اَبَویِ پاپ بندیکت شانزدهم!

۷. نوشته‌اید: «مردم ما هیچگاه نتیجه نگرفتن از دارو و درمان را از چشم دین و امام نمیبینند».
از خودتان میپرسم! دارو و درمانی را که انتسابی به اسلام و ائمه (ع) نداشته یا دستِ کم در انتساب آن تردید هست، اگر موکدا با برچسب دین عرضه کرده و مصرانه بر طبل پیوند آن با اسلام بکوبید و اِلحاح کنیم که این معاجین را اهل بیتی (ع) بنامیم؛ با این همه پافشاری، توقع دارید عوام الناس، نتیجه نگرفتن از دارو و درمان را، به پای هَمشیره اَبَویِ پاپ بندیکت شانزدهم گذارند؟!
نوشته اید: «مردم از همانجائی که داروی جامع را میگیرند میآموزند که شفا در دست خداوند است و ممکن است تاثیری نبینند.».
در مثالتان مناقشه کرده و عرض می کنم! چطور شما داروی جامع را از اهل بیت (ع) میدانید (که ما نمیدانیم) و اثر بخشی آنرا (بر فرض اثر بخشی) مویدی بر حقانیت و صدور از جانب ائمه (ع) میخوانید، اما جواب نگرفتن و عدم اثر بخشی آنرا حتی مویدی هم برای عکس آن نمی شمارید؟! و جالب تر آنکه تنها حِکمت جواب نگرفتن را، عدم شفا از جانب باری تعالی میخوانید! گویی برداشت خود را شانه به شانه کلام الله زده و حتی حاضر نیستید احتمال سهو استنباط دهید!
اتفاقا یکی از مثال ها برای همان منهج ناصواب، کتابیست که آنرا از طریق پسران بسطام منسوب به ائمه (س) میکنید و داروییست که آنرا «جامع» خوانده و آنرا معجزه میدانید.
به صراحت از جنابتان میخواهم حجت تمام کنید و ادله علمی خود را نسبت به مَعاجینی که آنها را دارو های طب اسلامی می دانید مرقوم فرمایید و نشان دهید فی المَثل «داروی جامع» از چه محمل سترگی استنباط شده و انتساب آنرا به اسلام و ائمه (ع) برای همگان مبرهن سازید!

مرگ بر مخالف من!

۸. برادر بزرگوار! رویه ای که در پیش گرفته اید، غیر از رمی و تکفیر نیست! و این خلاف آن چیزی است که خودتان به آن تذکر دادید! لطفا با سعه صدر بیشتری با نظریات مخالف خود برخورد کنید و نگذارید شعار «مرگ بر مخالف من» از حنجره قلمتان شنیده شود.
اگر بناست باب رمی و تکفیر باز کرده و برداشت های خود را محور کونین بشماریم و اندیشه هم سنگران و هم لباسان خود را برنتابیم و یکدیگر را با القابی چون، «عقب افتاده ی علمی»، «بدون تحقیق سخن گفتن»، «افرادی که غرائض شخصی دارند»، «کم مطالعه در علوم دینی» و «… با سابقه دو سال تقلید در طب» خطاب کنیم؛ از جنابتان می پرسم، آتیه ی علم طب و احیاء این علم وحیانی را چگونه تصور می کنید؟!
شما و هم مَشربانتان، بگونه ای برخورد میکنید که گویی ناقدین این مَسلک، مرتکبِ استخفاف به حکم الله شده اند؟! یادتان نرود که صادق آل محمد (ص) فرمود: «مَن تَعَصَّب … فَقَد خَلَع رِبقَه الْإِیمَان مِن عُنُقه»
با دقتی که از حضرتتان سراغ دارم تمایل داشتم بعد از اینکه همه خبایا و زوایای یادداشت ها و نوشته های اینجانب را کاویدید، خطی را بعنوان مصداق اشتباه تئوریک و خبط علمی بیان میکردید، تا اینجانب را به اغلاطم واقف و شرمسار سازید.
برادر عزیز! در میدان اندیشه تنها یک قانون باید حکمفرما باشد و آن استدلال است! «حوزه آیت اللهی» (برفرض وجود این حوزه)، نباید چراغ نقد را از محافل ما خاموش کرده و شهامت آزاد اندیشی را بستاند. بدترین مواجه با یک اندیشه این است که بپرسیم: «چه کسی گفته؟ چند ساله است؟ استادش که بوده؟ و یا چند سال سابقه دارد؟».

حُسن مرقومه!

۹. و در آخر عرض میکنم، لطف آنچه که در الفاظ گنجانده و مکتوب فرمودید آن بود، که بار دیگر به مناعت و شموخی که در ناصیه تان سراغ داشتم پی ببرم! و حسن مرقومه تان نیز این شد دعوت حضرتعالی را برای یک گفتگوی علمی در مرئای اساتید و روحانیون صاحب تشخیص اجابت کنم، تا اندیشه ها بتمامه شنیده شود و وزن حرفها، نه در فضای مجازی و یادداشت ها بلکه دور میز نقد و نظر سنجیده شود.
انشا الله خالق تبارک، از جنابتان به شایستگی قبول فرماید، و این نیم مَنِ سراپا تقصیر را، سزوار رحمت و لطفش بگرداند.

علی امیری
۲۲ جمادی الثانی ۱۴۳۸



یادداشت زیر از جناب آقای حکیمی فرد از اساتید طب اسلامی است که مورد نقد و نظر بنده قرار گرفت و موجب شد متن بالا را نگارش کنم اصل این یادداشت ایشان را می توانید در پایین بخوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجا که در دهه های اخیر، طب اسلامی به طور اجتهادی و کاربردی برای اولین بار توسط آیت الله تبریزیان مطرح شده و به شکل چشمگیری در حال گسترش است؛ به ناچار طب اسلامی و آیت الله تبریزیان با هم چنان گرهای خورده اند که فارغ از صحیح یا غلط بودن آن باعث شده منتقدان به شخص آیت الله تبریزیان و طب اسلامی بدون تفکیک این دو از هم در فضائی غیر عالمانه و گاه احساسی از ضعف یکی برای ناکارآمدی دیگری استفاده کنند.

آنان که طب اسلامی را قبول ندارند از سهوهای آیت الله تبریزیان استفاده میکنند و آنان که با ایشان مشکل شخصی دارند موثق نبودن روایات و گاه کتب روائی را بهانه قرار میدهند.

این نوع عقب افتادگی علمی موقعی به اعلا درجه قباحت میرسد که از طریق طلاب، اساتید و مدعیان حوزه علمیه و بدون تحقیق مطرح شود.

شکی نیست که آیت الله تبریزیان از قویترین علمای حاضر اصول فقه حوزه علمیه بوده و سابقه تدریس و مهمتر از آن تألیف کتب فقهی و روائی ایشان دلیلی بر این مدعا است.

اما آنچه باعث شده افرادی ایشان را در زمره اخباریون قرار دهند فهم دقیق و قدرت بالای ایشان در نقد اصول فقه است. در واقع اگر ایشان بدون فهم صحیح از اصول فقه آنچه را که دیگر علما تحریر فرموده بودند تقریر کرده و کورکورانه در کرسی های درسشان به قیل و قال های دیگر علما می پرداختند حتما از بهترین علمای حاضر علم اصول بودند اما اکنون که قدم فراتر گذاشته و با ذکاوت و البته پشتکاری که به خرج داده به نقد مکتب اصولی علما پرداخته اند باید مورد بدترین هجمه موجود در حوزه علمیه واقع شوند.

این در حالی است که انگ اخباری گری از قویترین ابزار هلاکت متهمان است. اخباری گری در حوزه علمیه همانند ضد ولایت فقیه در سیاست است و ضعیف ترین افراد برای نقد مخالفانشان از این حربه استفاده میکنند. این که چرا مدعیان کارشناسی علوم دینی این گونه با این مسئله برخورد میکنند جای بسی تعجب دارد گذشته از این که افرادی دیگر بدون ذره ای تحقیق به نشر آن می پردازند. به نظر میرسد با وضوحی که در اشکالات وارده به اتهامات نداشته این استاد وجود دارد، غرائض شخصی بیشتر دخیل هستند تا نقدهای علمی.

آقایان علما که هیچ، عامه مردم می دانند در مباحث علمی هیچ گاه گفت و شنود های مهمانی و پای سفره برای اثبات ادعا ملاک نیست هرچند این گفت و شنود ها حول مسائل علمی باشد. علم فضای خاص خود را دارد مخصوصا برای کسی که ده ها تالیف و صدها سخنرانی دارد. واقعا اگر فضائی علمی برای مباحثه های رودررو بین آقایان و آیت الله تبریزیان وجود ندارد بهتر است به تألیفات و یا سخنرانیهای علمی و نه تبلیغی ایشان استناد شود تا به گفتگوهای داخل مهمانی و موقع نوشیدن چائی.

از طرفی ارتباط بین توقیفی بودن طب و جریان اخباری گری برای افرادی که کمترین مطالعه در علوم دینی دارند بی معنی است. این نظریه چندین قرن قبل از پیدایش مسلک اخباری گری توسط یکی از قوی ترین علمای اصول مطرح شده. شیخ مفید )ره (از عالمان بزرگ قرن پنجم شیعه در کتاب شریف «تصحیح اعتقادات الإمامیه «با نقد دیدگاه استادش شیخ صدوق )ره (میفرماید: الطب صحیح و العلم به ثابت و طریقه الوحی و إنما أخذه العلماء به عن الأنبیاء ع و ذلک أنه لا طریق إلى علم حقیقه الداء إلا بالسمع و لا سبیل إلى معرفه الدواء إلا بالتوقیف فثبت أن طریق ذلک هو السمع عن العالم بالخفیات تعالى. تصحیح اعتقادات الإمامیه ؛ ص ۱۴۴ . از این گذشته روایات ما که مستقیم یا غیر مستقیم متضمن این مفهوم هستند در حد تواتر است. توصیه میشود متن رساله اهلیلچ امام صادق، توحید مفضل، و حدیث تسعه عشر به عنوان نمونه مطالعه شود.

از اینجا معلوم میشود منتقدان، یا طب را در زمره علوم دینی نمیدانند که در اینصورت نیازی نیست به نقد آیت الله تبریزیان بپردازند و حتی اگر خود صاحب نظر نیستند میتواندن به نظرات علمائی چون شیخ صدوق) ره (استناد کنند و یا اینکه اطلاعات کافی حوزه طب ندارند که نباید خود را کارشناس تمام علوم دینی بدانند.

مهمتر از این کسی که ۵۰ صفحه از جلد اول کتاب دراسه را مطالعه کند دو مطلب را به وضوح میفهمد. اول اینکه نگارنده این کتاب اصولی است و نه اخباری و دوم اینکه ایشان اصول طب را توقیفی و فروع آن را تطبیقی میداند تا جائی که شاید یکی از ایراد های وارده به ایشان مشخص نکردن حدود و باز گذاشتن دست عقل و تجربه در طب باشد. جای بس شگفتی است که کسی هر چهار جلد کتاب را بخواند و نه تنها این مطلب ساده را متوجه نشود بلکه به ایراد مطالبی صد درصد خلاف واقع بپردازد. به نظر میرسد منتقد در مواقع مطالعه کتاب دقت کافی نداشته اند که انشاالله همینطور باشد.

تمام اینها اما باعث مصونیت آیت الله تبریزیان از نقصهایشان نیست. ایشان نقص دارند همان طور که همه انسانها نقص دارند. مهمتر از همه این که مردم ما هیچگاه نتیجه نگرفتن از دارو و درمان را از چشم دین و امام نمیبینند. ادعای آیت الله تبریزیان نیز هیچ مخاطره ای برای اسلام ندارد. مردم از همانجائی که داروی جامع را میگیرند میآموزند که شفا در دست خداوند است و ممکن است تاثیری نبینند.

آنچه امروزه جامعه و مردم ما را به فساد و بدبینی کشیده است فقاهتی است که نتیجه آن ربا، اختلاس، دزدی، رانت، رشوه، تبعیض، بزه، فقر و فحشا است نه فقاهتی که میکوشد تا بیماریهای ساده مردم با قال الصادق برطرف شود تا با انواع محرمات. بهتر است دلسوزان فعال در علوم دینی به خواست رهبر و مراجع لبیک گفته و پس از گذشت ۴ دهه از انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی برای برطرف شدن ربا چارهای اندیشه کنند.

آنچه بر زشتی این نتیجه گیری های غلط میافزاید انتشار آن توسط مجموعه ای است که ظاهرا برای خبرگزاری تأسیس شده اما گوئی کاری به جز تخریب آیت الله تبریزیان ندارد. کانالی که تا کنون از ۴ یادداشت اختصاصیش ۳ مورد و از ۳ گزارش سخنرانیش ۲ مورد در نقد یکطرفه آیت الله تبریزیان است. اخلاق حکم میکند مباحث علمی دوطرفه و به دور از هرگونه حاشیه و اخبار نیز بر اساس واقعیت و با رعایت احترام و موازین اخلاقی باشد. در شرایط حال حاضر حوزه آیت اللهی هر ملاکی داشته باشد آیت الله تبریزیان اگر بیشتر از آن را نداشته باشند حتما حائز تمامیت آن هستند. هرچند در این کانال تنها آیت الله تبریزیان برازنده آقائی بوده اند از شأن آیت اللهی ایشان کاسته نخواهد شد.

این در حالی است که افرادی با سابقه دو سال تقلید در طب اکنون در این کانال با پسوند هائی چون حجه الاسلام استاد، استاد و پژوهشگر و مدرس حوزه و از این دست القاب و عناوین معرفی میشوند.

بهتر است پله های ترقی با نردبان احترام به دیگران، مناظرههای علمی، تحقیق، مطالعه و تحمل سختی طی شود و نه با نردبان تخریب دیگران. بهتر است نقص، ضعف، اشتباهات و اجتهاد های غلط افراد در متون و مناظره های علمی و فضاهای دوستانه به آنها گوشزد شود تا در تریبون های یکطرفه غیر اخلاقی و غیر علمی آغشته به تهمت.

و السلام علی من اتبع الهدی

مهدی حکیمی فرد

به اشتراک بگذارید : | | |