شما اینجا هستید   |

    مصاحبه‌ها : طب اسلامی در دام بی‌ضابطگی و اخباریگری
طب اسلامی در دام بی‌ضابطگی و اخباریگری
مصاحبه تفصیلی با خبرگزاری رسا

طب اسلامی در دام بی‌ضابطگی و اخباریگری

خبرگزاری رسا: با سلام و خسته نباشید خدمت حجت الاسلام علی امیری مسئول موسسه طبنا، بعنوان سوال اول بفرمایید که علم طب از چه جایگاهی در اسلام برخوردار است و شما چه تحلیلی در رابطه با نسبت طب و دین دارید؟

با عرض سلام و خداقوت به شما و همکاران گرامیتان در خبرگزاری رسا. معتقدم مهمترین مَدخل مباحث مرتبط با علم و دین _ خاصه فهم نسبت علم طب با دین _ بحث از مبدأ خلقت و بررسی نقطه آغاز سیر تاریخ بشر است. بر همین اساس است که درک درست از رابطه طب با شریعت شکل خواهد گرفت. قائل شدن به مبدأیی حیوانی و داروینیستی برای نسل بشریت، بستر تفکری را شکل میدهد که نتیجه اش محصور شدن تمام علوم در تجربه بشری و هموار شدن راه الحاد و حذف شریعت است. کسی که در چنین فضای فکری تنفس میکند _ که البته غالب فضای دانشگاهی و پزشکی ما همینگونه است _ لاجرم شکل گیری همه علوم را نتیجه تجربه بشری خوانده و منطقا میپذیرد که عمده دستورات و سُنن معصومین (علیهم السلام) در حوزه سلامت و طب، سراسر عقب ماندگی و پشت کردن به پیشرفتهای علمی روز است. فلسفه اینکه میبینید یک اقتصاد دان در یک برنامه تلویزیونی سخن از جدایی اقصاد از دین و اسلام میزند، بی شک در حیوان انگاری مبدأ خلقت است.

 در واقع اندیشه «تکامل»، از اصلی ترین مقومات تمدن فعلی و پزشکی نوین است، که البته نتیجه اش هم بیگانه دانستن علم از دین و در نتیجه جدایی طب از دین است. معتقد شدن به این که انسان از عهد میمون بوده است و ابزار و آلات زیستن را کم کم ساخته و با تجربه و آزمون، راه زندگی کردن را یافته و در هر عصری از عصر سابق پیشرفته تر شده و در نهایت در دوره رنسانس به غایت القصوای پیشرفت و تمدن رسیده است، لازمه اش این است که تمام علوم و دانش های امروز را _ از جمله پزشکی _ از مترقی ترین و متکامل ترین علوم بداند و در اعلی مرتبه دانش حساب کند. بدنبال همین القاء تفکر است که طب نوین تمام مکاتب طبی را تحقیر میکند و قبله ای جز خود باقی نگذاشته است.

طبیعی است که چنین ذهنیتی، بستر روانی مناسب برای پذیرش دیدگاه هایی از این دست میتواند باشد که «دین وظیفه اش هدایت است و اساسا متکفل سلامت و طب نیست» و یا «باید دستورات طبی و بهداشتی دین متناسب با ترقی های دنیای مدرن به روز و کارآمد کنیم» و یا «امروزه چنینی اقتضاء میکند که از دین طور دیگری برداشت کنیم تا از مسیر پیشرفت بشر عقب نمانیم».

اگر نگاه به مقوله مبدأ خلقت و سیر تاریخ بشر اصلاح نگردد، جدا انگاری تمام علوم از دین _ از جمله علم طب _ سرنوشت محتوم ماست و در یک کلام طب نوین و سیاست های مرتبط با سلامت در این تمدن مدرن، محصول انحراف بشر از ریل گذاری های انبیای اللهی و معصومین (ع) است.

  • خبرگزاری رسا: پس با این اوصاف باید بگوییم کسی که نقطه آغاز تاریخ بشر را با نگاهی داروینیستی تحلیل کند، نمیتواند بپذیرد که منشا طب وحیانی است. حال سوال این است که به نظر حضرتعالی چه تفکری بستر قبول وحیانی بودن علم طب است؟

از نظرگاه اسلام _ بلکه تمام ادیان اللهی _ تبار انسان و اصل و ریشه همه ما به یک پیامبر اللهی که نه تنها عالم به همه علوم و بلکه عالم به همه فنون و مهارت های معاش و دنیای ماده بوده است، برمیگردد. بنده به جد عرض میکنم که در عرصه معاش و حیات مادی و آنچه که ضرورت حیات بشمار می آید_ از جزئی ترین امور تا پیچیده ترین مسئله _ همه و همه از طریق انبیاء و رسولان به انسان آموخته شده است. بعضی فکر میکنند خداوند بین دین و دنیا تفکیک کرده است و انبیاء را متکفل دین و انسانها را متصدی دنیا قرار داده است تا با تجربه خود معاش مادی را رقم بزنند! اینان متوجه نیستند که اگر خداوند جزئیات معاش و علومی از جمله طب را، از طریق انبیاء به مردم منتقل نمیکرد،‌ بدون شک حیات بشر در نقطه آغاز خلقت دچار انقراض و نابودی میشد. با معتقد شدن به تفکری که مبدأ خلقت را و نقطه آغاز تاریخ بشر را، با یک عالم علی الاطلاق به نام حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) میداند و سیر تکامل این عالم ماده و علوم معاش را با تمدنی که انبیاء (ع) رقم زدند، میداند، بدیهیست که علوم مهم و اساسی مثل طب را، که ضرورت حیات به آن متکی است، توقیفی و وحیانی بشمارد. فلذا ما قطعا قائل هستیم علم طب از اساس باید وحیانی و اللهی باشد و بنابر معنای عام اسلام، علم طب نمی شود اسلامی نباشد. ما به طب اسلامی معتقد هستیم؛ چون به این دو آیه شریفه معتقدیم:‌‌ «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» عمیقا معتقدیم علم طب متوقف است بر وحی! متوقف است بر دو لبان مبارک انبیاء و معصومین (ع)! و یگانه طریق تحصیل آنرا به تعبیر شیخ مفید «السمع عن العالم» میدانم و بس!

  • خبرگزاری رسا: یعنی به اعتقاد شما علوم و دانش های بشری امروز، مانند پزشکی، صنایع، کشاورزی، دامداری، نجوم و … که امروزه به اوج تکامل خود و به منتهای ابزار آلات و تکنولوژی رسیده اند تداوم طبیعی همان تمدن انبیاست و منشاء وحیانی دارند؟

خیر، به هیچ عنوان. ببینید از یک منظر، تاریخ به قبل و بعد از رنسانس تقسیم می شود. از اول بشریت تا دوره رنسانس تغییرات و تحولات در علومی مانند علم طب، بسیار اندک و جزئی بوده است. آن تغییرات اندک هم با توجه به شدت و ضعف نیاز های هر عصر و یا مواجهه با حوادث گوناگون طبیعی و اجتماعی بوده است، نه مربوط به دخل و تصرف و تغییر امور در خلقت.

 از دوره رنسانس به بعد، با دستمایه قرار دادن علوم و فنون انبیاء (ع) و با اتکاء به دانش های متقدم معصومین در حوزه علوم طبیعی از جمله طب، و صد البته با ضمیمه کردن خودسری های انسان در گسترش بی ظابطه دانش های تجربی و زیستی، که بعضا برای ارضای حس کنجکاوی بشر در درک واقعیات هستی است _ که البته علت اصلی این امر به خود بنیادی و هواپرستی بشر جدید برمیگردد _ در نهایت علم طب و سلامت و همچنین دانش های مرتبط با آن،  بجایی رسیده است که الآن بلای جان انسانها، و یک مخاطره جدی برای بشریت شده است و کل جوامع را در معرض بحران های عظیم قرار داده است. با یک نگاه گذرا به آمار سن مرگ و میر انسانها و شیوع ابتلاء به انواع امراض صعب العلاج و سرطان و مشکلات عدیده روحی و روانی و جسمی، که بیشتر از همه در جوامع به ظاهر متمدن و به ظاهر پیشرفته است، گویای این مهم است.

  • خبرگزاری رسا: لطفا در باره تعبیر «السمع عن العالم» که شیخ مفید در باب وحیانی بودن علم طب فرموده است و شما به آن اشاره فرمودید، بیشتر توضیح دهید.

شیخ مفید (ره) کتابی به نام «تَصحیحُ الاعتقاد» دارد. این کتاب، در واقع در نقد و بررسی کتاب «الاعتقادات» شیخ صدوق نگاشته شده. همانطور که از نام کتاب پیداست شیخ مفید این کتاب را برای تصحیح بعضی از اعتقادات شیخ صدوق نگاشته است که در برخی موارد اعتقادات شیخ صدوق را ردّ یا اثبات میکند.

شیخ صدوق در باب چهل و چهارم کتاب «الاعتقادات» در مورد اعتقاد شیعه به احادیث طبی، نکات دقیق و ارزشمندی را بیان میدارد. تمام سخن ایشان در این باب، بیان دلائلیست که به سبب آنها نمیشود به همه احادیث و روایات طبی استناد کرد، این سخن در جای خود و با قرائت صحیح از آن، کاملا درست و متین است، اما تعریض های شیخ به روایات طبی باعث شده است عده ای تصور کنند شیخ صدوق مخالف وحیانی بودن علم طب و روایات طبیست. فلذا شیخ مفید در کتاب «تَصحیحُ الاعتقاد» نسبت به این مسئله واکنش نشان میدهد و به اصطلاح دفع دخل کرده و برای اینکه کسی از این سخنان شیخ استنباط غلط نکند، به صراحت میفرماید:  «الطب صحیح و العلم به ثابت و طریقه الوحی و انما اخذه العلماء به عن النبیاء و ذالک انه لاطریق الی علم حقیقه الداء الا بالسمع. و لا سبیل الی معرفه الدواء الا بالتوقیف. فثبت ان طریق ذالک هو السمع عن العالم». شیخ مفید صراحتا بیان میدارد که اعتقاد شیعه در باب روایات طبی این است که راه کسب و ایجاد علم طب، فقط وحی است و پزشکان _ منظور اطبا و حکمای قدیم است _ طب را از پیامبران (ع) اخذ کرده اند، زیرا دانستن حقیقت دردها و امراض، راهی ندارد جز شنیدن از معصومین (ع)، شناخت دارو و دواء هم، راهی ندارد جز توقیف! و در واقع یگانه طریق تحصیل آن «السمع عن العالم» است، یعنی شنیدن از معصوم.

جالب است که بدانید غالب متون تاریخی شیعه و سنی مانند مروج الذهب،‌ قصص الانبیاء،‌ تاریخ کامل، تاریخ یعقوبی و ناسخ التواریخ همچنین بخش قابل توجهی از آیات و روایات، بیانگر نقش انحصاری انبیاء در تعلیم و آموزش فنون دنیوی و امور مربوط به معیشت و مسائل مهم علوم طبیعی از جمله طب و مسائلی از این قبیل است و خداوند به هیچ عنوان انسان را به تجربه خود و آزمون و خطای بشری وانگذاشته است. جالب است نسبت به این مسئله هم حکمای سابق تصریح داشته اند. از جمله جناب عقیلی در کتاب خلاصه الحکمه در بخش «در بیان ابتدای ظهور صناعت طب» به صراحت مینویسد: «حقیقت جمیع علوم حقیقیه و غیر حقیقیه و صناعیه و علمیه و عملیه، ابتدا بر «حضرت آدم ابو البشر»- على نبینا و آله و علیه السّلام- به حکم آیه کریمه «وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الأسْمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَه‏» نازل و القا شده. و بعد از آن، به حسب اختلاف ازمان و احوال مردم و احتیاج ایشان، هر یک از علوم در ازمنه مختلفه از انبیاء و اوصیاء ایشان- قدس سرهم- ظاهر و صادر گشته‏…» توصیه میکنم تمام عزیزان این بخش از کتاب خلاصه الحکمه را حتما مطالعه کنند.

  • خبرگزاری رسا: با این توضیحات این سوال پیش می آید که اگر تمام علوم، از جمله علم طب بطور کامل توسط معصومین (علیهم السلام) به بشریت آموخته شده است، پس چرا در سیره معصومین و روایات و یا در تاریخ اسلام نمیبینیم که ائمه (علیهم السلام) و یا پیامبر اکرم (ص) به صورت مدون به مردم کشاورزی، صنعت، فنون امرار معاش و حتی طب و پزشکی و … تعلیم دهند؟

سوال بسیار خوبیست. اولا باید بین دوره انبیاء و رسولان (ع) با دوره اسلام و اهل بیت (ع) فرق قائل شد. حتی بنابر روایات باید در تقدم تعلیم این علوم و فنون بین انبیاء (ع) متقدم با انبیاء (ع) متاخر هم فرق گذاشت. باید دقت داشت این دست از علوم و فنون از جمله آنها علم طب، سینه به سینه و دوره به دوره از تمدن های انبیایی به مردم زمان صدر اسلام و اهل بیت (ع) منتقل شده بود، و این امور که ضرورت حیات بشر محسوب میشوند و در واقع قوام زندگی بشر به آن متکیست، سینه به سینه، به نحو اَتم و اَکمل به آن عصر منتقل شده بود. فی المثل مردم صدر اسلام، از طریق آموخته های انبیاء (ع) پیشین میدانستند که چگونه باید کشاورزی کنند، به برکت انبیاء (ع) میدانستند که چگونه باید آهنگری، دامداری، خیاطی و معماری کنند. حتی میدانستند چگونه باید مناسبات نجومی را تحلیل کنند و بسیاری از امور دیگری که مرتبط با ضرورت حیات و یک تمدن متعادل است، در دست این مردمان بوده است. به همین دلیل ائمه (علیهم السلام) و پیامبر خاتم (ص) به نسبت انبیاء پیشین کمتر به این دست از مسائل میپرداختند، چون ضرورتی برای پرداختن به آن نمیدیند. وقتی مخاطب شما از کشاورزی و دامداری و … اطلاع دارد،‌ دیگر ورود به این مسائل ضرورت ندارد. بعضی گمان برده اند این علوم چون به تجربه بشر واگذار شده لذا ائمه (ع) کمتر به آن ورود کرده اند. این تحلیل تحلیل ناقص و اشتباهیست. بلکه همان طور که بیان شد چون این علوم و فنون در دست مردم بوده است _ البته آن هم به برکت انبیاء بوده است _ کمتر به آن پرداخته اند. اما با این حال باز هم شاهد این هستیم که در علم شریف طب، بدلیل اهمیت و حساسیتی که این موضوع داشته است و همواره با جان و سلامتِ تن و جامعه گره خورده است، ائمه (علیهم السلام) در مورد بسیاری از مسائل ریز و کلان در حوزه علم طب و مسائل مرتبت با سلامت جسم و روان و جامعه ورود کردند و سخنان مهمی داشتند. به گونه ای که در حال حاضر در کتب معتبر و موثق شیعی چندین هزار روایت در این باب موجود است که ما معتقدیم هر کدام از آنها به مثابه ستاره هایی نورانیست، که در دل ظلمات تمدن مدرن و مدرنیته میتواند راه بَر ما باشد.

ما به طب برآمده از آموزه های وحیانی معتقدیم. ما به طبی برآمده از شریعت و سنن انبیاء (ع) که در دست گذشته گان بوده است معتقدیم. چون به حکومت دینی باور داریم و به حقوق اسلامی، اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی و اساسا علم اسلامی معتقدیم. اصلا نمیشود معتقد به تشکیل و ایجاد حکومت اسلامی بود، اما به طبی برآمده از متون اسلامی معتقد نبود. بدون شک یکی از مهم ترین ارکان یک حکومت، سیاست گذاری های حوزه طب و سلامت آن حکومت است _ میزان این اهمیت را میشود از درصد بودجه کشور در حوزه طب و بهداشت فهمید که بعضا تا نیمی از بودجه کشور متعلق به این حوزه است _ یعنی اگر شما به تشکیل حکومت اسلامی باور دارید،‌ ناگزیر باید تمام اجزای تشکیل دهنده آن حکومت را هم برآمده از اسلام و یا دست کم مورد تایید اسلام بدانید. چطور میشود ادعای تشکیل حکومت اسلامی را داشته باشیم، اما اعتقادی به اقتصاد و فرهنگ و طب اسلامی نداشته باشیم. این یک تناقض آشکار است. همینجا لازم میدانم این نکته را متعرض شوم که ما به طب اسلامی با قرائتی فقاهی و اجتهادی معتقدیم و متاسفانه آنچه در سالهای اخیر شاهد آن هستیم قرائتی با مسلک اخباری از متون دینیست که به طب اسلامی ضربه میزند و کمر این طب را خواهد شکست.

  • خبرگزاری رسا: یعنی شما معتقد هستید جریانات موجود طب اسلامی که برخی از طلاب و روحانیون هم در همین فضا ها فعال هستند جریان حقیقی طب اسلامی نیست و با قرائتی اخباری شکل گرفته؟ در این باره بیشتر توضیح دهید.

بله دقیقا. بگذارید قدری صریح عرض کنم. جریانی که امروز شاهد آن هستیم، جریانیست که بنیان های فکری متزلزل و مبانی سقیم فراوانی دارد و اساسا بر پایه فقاهت بر متون دینی بنا نشده است و بیشتر شبیه به یک روخوانی از مرویات مجعوله و ماثوره است تا یک اجتهاد کاربردی! به عبارت دیگر روش شناسی فهم این جریان از متون دینی دچار اشکال و اشتباهات اساسیست. جریانی که روش شناسی فهمش دچار آسیب باشد، به هیچ عنوان نمیتواند به واقع برساند. این چنین جریاناتی مانند سوار کارانی هستند که بر مرکبی تندرو نشسته اند، اما چون نقشه رسیدن به مقصد را نمیدانند و از مسیر های پر پیش و تاب راه بی اطلاع هستند، هر حرکت آنها، چیزی جز دور شدن از مبداءشان و گرفتار شدن در بیراهه ها نیست. به تعبیر امام صادق (ع) ُ الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَهٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً.

هر چند بنده معتقدم این جریانات سخنان درست و حق زیادی هم دارند، اما چون اساس روش تفکری اینان غلط و بر پایه تسامح بنا شده است، نتیجه اش جز منهج و مسلکی شبیه به اخباری های افراطی نمی شود. بدون ضابطه پرداختن به روایات، ساده انگاری ظرائف و دقائق روایی، ظهور گیری هایی بعضا کودکانه و غلط و سرانجام استنباط هایی مخلوط از گزاره های صحیح و باطل، نتیجه ایست که این روش تفکری به بار می آورد. مثل منهج و مسلک حاضر، مثل عمارتی است با ظاهری مجلل و زیبا، که پی و بنایش بر آب نهاده شده است. با چنین وضعی سکونت در این عمارت، یعنی دست شستن از باقی عمر خود!  فلذا این ساختمان بنا شده هیچ راه چاره ای ندارد جز تخریب و ساخت بنایی جدید!

این عزیزان _ که البته بعضی از سر حلقه ها و لیدر های اصلی این جریان از دوستان قدیمی و همکاران سابق ما هم هستند _ گمان برده اند توقیفی بودن علم طب و وحیانی بودن آن، یعنی موثق دانستن همه روایات موجود و قرار دادن آنها در عملیات استنباط! ما معتقدیم جایگاه اعتبار سنجی روایات و رساله های حدیثی، در این جریان اخباری مسلک به هیچ عنوان رعایت نمی شود. در حال حاضر ما با یک افسار گسیختگی نوینی نسبت به مرویات شیعی مواجه هستیم. نمونه ای از این افسار گسیختگی تسامح های افراطی و استنادات بی ظابطه به سه کتاب «طب الائمه»، «رساله ذهبیه» و «طب النبی» است. جالب است بدانید بیش از نیمی از داروهای اساسی و دستوارت اصلی و درمانی این جریان برگرفته از کتاب طب الائمه ابنا بسطام است که بدیهیست در چنین حالتی به هر حشیشی متشبث خواهند شد تا روایات این کتاب از درجه اعتبار ساقط نشود.

هر چند میتوان برای حدود یک پنجم از روایات کتاب طب الائمه (ع) مویداتی از کتب اولیه و معتبر شیعه یافت کرد، اما وجود آسیبهای متنی فراوان از جمله عدم شباهت الفاظ و نوع بیان روایات در مقایسه با روایات اولیه و معتبر شیعه و ناسازگاری برخی روایات با بدیهیات طبی، عدم نظم منطقی مشخص در چینش روایات و بعضا کلمات روایات، وجود تصحیف، وجود برخی عبارات غلط و بسیار اشکالات اساسی دیگری که مجال پرداختن به آن نیست، سبب شده است از ارزش و اعتبار این کتاب در حد زیادی بکاهد، تا جایی که میتوان به صراحت احتمال جعل و ساختگی بودن را نسبت به بعضی روایات آن مطرح کرد. البته باید گفت این آسیبهای ذکر شده تقریبا به هر سه کتاب وارد است اما شاید از جهاتی به روایات این کتاب بیش از دو کتاب دیگر وارد باشد. کسی که با ادبیات روایی و نحوه بیان اهل بیت (ع) در روایات باب طب آشنا باشد به وضوح  میابد که بخش قابل توجهی از احادیث موجود در این کتابها، هیچ نسبتی با مرویات کهن امامیه ندارد و نسبت دادن آن به اهل بیت (ع) ظلم و بدعتی نابخشودنی خواهد بود.

البته کتاب طب النبی (ص) کمی با آن دو کتاب دیگر متفاوت است. این کتاب باز مانده از قرن چهارم یا اوائل قرن پنجم است. گرچه این کتاب دارای مزایایی هم چون قدمت، شهرت و مشخص بودن هویت کتاب است، اما بسیاری از قرائن درون متنی و برون متنی وجود دارد که از ارزش و اعتبار این اثر می کاهد.

در شیعه تقریبا اتفاق نظر است که  این سه کتاب، بخصوص کتاب طب الائمه هیچ آبرویی در حوزه حدیثی شیعه ندارند. البته بحث درباره رساله ذهبیه زیاد است که بدلیل مفصل بودن به مقالات متعددی که در این رابطه نگاشته شده است ارجاع میدهم.

بعضی گمان برده اند علم طب تنها وقتی اسلامی خواهد بود که مأخود از یک روایت باشد، این مطلب درست است اما در عین حال ناقص بیان شده. به اعتقاد ما طب زمانی اسلامی خواهد بود که مورد تایید اسلام و معصومین باشد حال میخواهد روایتی ذیل موضوع خاصی باشد یا نباشد. به تعبیر ساده، طب اسلامی یعنی طبی که خدای متعال و پیامبرش (ص) به آن توصیه میکند و به آن راضیست.

به صراحت عرض میکنم با این مبنا و منهج که الآن باب شده است، بی شک احادیث موثق و سنن معتبر طبی را به مسلخ بی اعتباری کل احادیث باب طب و سلامت برده ایم. اگر این دوستان به خود نیایند و دست از این نوع برداشتهای غلط، مبانی سقیم و بنیان های متزلزلشان برندارند و همچنان به حدیث انگاری مرویات مجعوله و غیر موثق ادامه دهند، شک نکنید علم طب را به قتلگاه برده اند!

  • خبرگزاری رسا: دارویی مثل جامع امام رضا (ع)، بخو مریم، داروی پیامبر (ص) و داروی شافیه که از داروهایی هستند که روایت خاص دارند و علی الظاهر تجربه شده و بنابر ادعای خود این افراد نتیجه بخش هم بوده است. با این حال چگونه آن را رد می‌کنید؟

دقت داشته باشید هنگام مواجهه با کلامِ منسوب به معصومان، نباید پیش از بررسی عالمانه، آن را بصورت قطعی پذیرفت. زیرا تا وقتی صدور کلامی از معصوم ثابت نشود، نسبت دادن آن به اسلام و اهل بیت (ع) روا نیست و عمل و اعتقاد به آن الزاما تامین کننده سعادت بشر نخواهد بود. با نگاهی منصفانه و البته با رویکردی فقاهی _ و نه با مسلکی اخباری _ باید گفت روایات منحصر این سه کتاب، خاصه روایات کتاب طب الائمه ابنا بسطام _ که البته تنها منبع نقل داروهاییست که نام بردید _ به تنهایی قابل استناد نیست و قطعا کسی که به داروها و دستورات روایی این کتاب توصیه کند و یا عمل کند، هیچ حجت شرعی نخواهد داشت، مگر در صورتی که موید یا قرینه ای بر صدور آن از معصوم در منابع معتبر وجود داشته باشد که اولا برای این داروها چنین مویداتی نیست ثانیا هم در این صورت واقع امر نقل روایت از آن منابع معتبر است نه کتب مذکور!

اتفاقا مثالهای خوبی زدید. داروی جامع، بخور مریم، داروی پیامبر (ص) و داروی شافیه و داروهایی از این دست، بعنوان بخش مهمی از تنها تُراثِ اهل بیت (ع) و تنها اعمال و داروهای ماثور روایی، تبلیغ و ترویج میشود. مبنای پیدایش و ساخت این مَعاجین و این دستورات درمانی به هیچ عنوان مُستنبِط از مرویات اصیل و معتبر مجامع امامیه نیست! مع ذلک تنها منبع داروها و دستورات یاد شده، روایات منقول در همان کتاب طب الائمه، نوشته پسران بسطام است که در باره آن صحبت کردیم. لذا با چنین وضعی به هیچ عنوان نمیتوان آنرا بعنوان طب اسلامی یا طب اهل بیت (ع) توصیه کرد.

حال فارغ از انتساب این معاجین به اسلام و اهل بیت (ع) و فقط از باب کارکردهای بالینی و نتایج درمانی عرض میکنم، حقیر مدتها با این داروها و دستورات کار کرده ام و به افراد زیادی تجویز نموده ام. هرچند الآن به فضل خدا مدتهاست از این مسلک اعراض کرده و برائت میجویم و به نوعی مستبصر محسوب می شوم، اما شاید برای شما جالب باشد که بدانید ابتدای شکل گیری این جریان که به حدود ۵ سال پیش برمیگردد، حقیر از اعضای هسته مرکزی و اصلی این جریان بوده ام و در بخش های مختلف و مهمی حضور داشته ام. بسیاری از عزیزانی که الان فعال این جریان هستند سابقه شان به دو – سه سال اخیر هم نمیرسد. بعد از شکل گیری این جریان در همان ماه های ابتدایی بود که بنده شخصا مسئولیت تنها درمانگاه و نمایندگی این جریان را به صورت رسمی برعهده داشتم. حتی مسئولیت برگزاری جلسات بخور مریم در قم، شخصا بر عهده بنده بوده است و بیش از ۲۰۰ نفر از بیماران را در آن برهه بخور دادیم. شاید بالغ بر چند هزار نفر را شخصا با امثال همین داروهایی که نام بردید تحت درمان قرار دادم. اما شاید باورتان نشود در حوزه ی بالینی و کارکرد های درمانی – فارغ از انتساب این داروها به اهل بیت (ع)، که عدم انتساب آن در جای خود بحث شد – در بعضی موارد خاصه مثل داروی پیامبر (ص)، شافیه، بخور مریم و … حتی یک مورد بیمار بهبود یافته هم نداشتیم، تا جایی که بعضا شاهد اعتراضاتی از سوی بعضی بیماران بودیم. فقط لازم میدانم نسبت به داروی جامع متذکر شوم، که این دارو کمی با دستور ها و داروهای دیگر متفاوت است. غالب ادویه هایی که همراه با داروی جامع داده میشود – که از آن به حامل داروی جامع یاد میکنند – تاثیرات خوب و بعضا منحصر به فردی دارند. مانند زیره، که برای معده بسیار مفید است و یا ترب سیاه، که برای کلیه در جای خود بسیار کار آمد است. ادعای ما این است اغلب تاثیرات داروی جامع به دلیل حامل های آن است و نه خود داروی جامع! در واقع جامع در این تاثیر گذاری هیچ نقشی ندارد و بود و نبودش تاثیری در روند درمان نخواهد داشت. فلذا منظور ما از ناکارآمدی این دارو، خود داروی جامع است و نه حامل های آن. فی المثال اگر کسی که درد و نفخ معده دارد و یا مشکلات کلیوی مثل سنگ کلیه، یکی از ادویه های خوبی که میتواند استفاده کند همان زیره و ترب است. خود عزیزان میتوانند امتحان کنند، به طور مثال کسی که درد معده ای دارد که علتش بالا بودن سردی معده است، یک روز از دم کرده زیره با جامع استفاده کند و یک روز هم بدون جامع. در هر دو روز تفاوتی در درمان مشاهده نخواهد کرد. خود این مثال یک شاهد بر اثبات مدعای مطروح است که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

اگر شخصا این داروها و دستورات را تجربه نکرده بودم شاید احتیاط میکردم و مانند بسیاری حمل بر صحت! این جریان با ادعاهای واهی که مطرح میکند، نتیجه ای جز بدبین کردن مردم به اهل بیت (ع) و اسلام ندارد. بطور مثال میگویند، درمان اصلی سرطانی که متاستاز شده است داروی پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) است، و یا بیماری هایی مانند ناشنوایی، فلج مادرزاد و… که جزء ادعاهای درمان با داروی شافیه است و یا درمان بیماری صرع،‌ مالیخولیا، عقب ماندگی های ذهنی، اتیسم و جنون که جزء ادعاهای درمان با بخور مریم است _ حتی بعضا به صراحت میگویند این داروها جزو شاخص ترین و مهمترین درمان این امراض در طب اسلامی است _ بنده همینجا تحدی کرده و عرض میکنم اگر یک مورد، تاکید میکنم فقط یک مورد از اینگونه بیماری ها با این معاجین و داروها درمان پیدا کرد، اینجانب تا آخر عمر مروج و مبلغ این داروها خواهم بود.

اما مع الاسف بنابر گزارشات و‌ مشاهدات عینی؛ این جریان اخباری مسلک بعد از مراجعت بیمارانی که بهبود نیافتند، و عرض شکایت از بی نتیجه بودن درمان خود، پاسخ هایی چنین می شنوند: «ما درمان ها و داروهای، امام صادق (ع) و اما باقر (ع) را گفته ایم و بروید از این بزرگواران علت عدم درمان خود را بپرسید! و یا حتما علت درمان نشدن شما ابتلا و آزمایش الهی است و خدا نمیخواهد درمان شوید! و… .»

به خدا قسم،‌ اینان تیشه به ریشه این طب الهی میزنند! سطحی نگری، نگاه عوامانه به احادیث، برداشت های ناصواب و بدون مداقه در احادیث، نتیجه ای جز بدبین کردن مردم به اهل بیت (علیهم السلام)، اسلام و همچنین بدبین کردن مدیران حوزه به علم طب ندارد.

انشا الله در آبان ماه سال جاری سلسله نشست هایی که با عنوان «آسیب شناسی و نقد اخباریگری در طب اسلامی» از طرف موسسه طبنا برگزار خواهد شد و به نقد و بررسی علمی، حدیثی و روشی این جریان اخباری مسلک در طب میپردازیم.

  • خبرگزاری رسا: یعنی شمامعتقدید برخی از داروها، اعمال و دستوراتی که به نام اسلام گفته میشود به نوعی بدعت محسوب میشود ؟

بگذارید اینگونه بیان کنم که با توجه به بررسی شواهد تاریخی، شهرت و نسخه های موجود این کتب و رسالهای حدیثی، به عنوان قرائن انتساب کتاب طب الائمه به اهل بیت (ع) و پس از بررسی و ارزیابی متن کتاب از شواهد و قرائن درون متنی و برون متنی، همه گواه بر این است که غالب روایات کتاب طب الائمه ابنا بسطام هیچگونه انتسابی به معصومین ندارد و قطعا انتساب ادویه، دستورات و اعمال موجود در این کتاب به ائمه بعنوان «سنت» و یا بعنوان «طب اسلامی» و یا «طب اهل بیت» قطعا اشتباه و بدعت است و به صراحت میگویم که اینکار یک گناه بزرگ و نابخشودنی است.

این جریان اخباری مسلک دارو و درمانی را که انتسابی به اسلام و ائمه (ع) ندارد یا دستِ کم در انتساب آن تردیدهای جدی وجود دارد را موکدا و مصرانه و با برچسب دین، اهل بیت (ع) و اسلام عرضه میکند. با این همه پافشاری بر روی وحیانی بودن معاجینی مثل: «جامع، داروی پیامبر (ص)، داروی شافیه و اعمالی مثل بخور مریم، ناخن درمانی و…» مطمئن باشید عوام الناس، نتیجه نگرفتن از دارو و درمان را، به پای اسلام و ائمه (ع) می گذارند.

  • خبرگزاری رسا: به نظر شما مبنای درست در اعتبارسنجی احادیث طبی چیست؟

ما دو نگاه کلان در توثیق و اعتبار سنجی روایات داریم. یک نگاه «رجال» محور است که عمدتا روش عالمان متاخر است و یک نگاه هم روش محدثان قدیم است که ما از آن به روش «کتاب محوری» و یا «تحلیل کتاب شناسی احادیث» یاد میکنیم.

روش رجالی، یعنی استناد به سند حدیث برای نقد اعتبار حدیث. این روش از اواخر قرن دوم توسط اهل سنت شکل گرفت و بعدها شیعیان با برخی تعدیلات آن را از اهل سنت وام گرفتند. اما نزد قدمای اصحاب و علمای پیشین شیعی روش دیگری برای اعتبار سنجی متون حدیثی و توثیق آنها وجود داشت، که بر حجیت آثار مکتوب و اعتماد بر منابع حدیثی و وثاقت آنها تکیه داشت. شیوه ای که بررسی و نقد متن حدیث را بر اساس کتاب و نسخه های مختلف آن و نه بر پایه سلسله راویان حدیث تحلیل میکرد. لذا منشا رواج نگارش کتب «فهرست» را باید در مبنای کتاب محور بودن محدثان شیعی جست. بر خلاف دوره های بعد که راوی اساس نقد و بررسی متون حدیث شیعی قرار گرفت.

ما معتقدیم تغیر نگرش کتابشناسانه اندیشمندان از آثار مکتوب روایی به تحلیل های رجالی، یکی از منشاءهای اصلی محروم ماندن ما از احادیث طبیست. بگذارید در این باره مثالی ذکر کنم. چندی پیش در یکی از کارگاه های نظام سلامت در اسلام،‌ که توسط وزارت بهداشت برگزار شد، یکی از اساتید علوم حدیث دانشگاه دارالحدیث در بخشی از سخنرانی خود گفته بودند از کل احادیث باب طب و سلامت، فقط یک درصد آنها مورد اعتماد است و رجال صحیحی دارد. این بیان بر همان مبنا و تحلیل رجالیست. با این مبنا و مسلک، حتی بخش قابل توجهی از روایات کتاب شریف کافی هم _ بعنوان معتبر ترین کتاب حدیثی شیعه _ از دم تیغ رجال این عزیزان میگذرد و حیثیتی برای آن باقی نمی ماند. در چنین بستری از افراط، بدیهیست که جریانی شکل بگیرد که تمام روایات موجود را با رویکردی افسار گسیخته و بدون ضابطه بپذیرد و با نام اهل بیت (ع) به مردم تبلیغ و ترویج کند.

  • خبرگزاری رسا: یعنی روایات کتاب طب الائمه، رساله ذهبیه و کتاب طب النبی (ص)، بر اساس مبنای اعتبار سنجی قدما، که همان روش کتاب محوری بوده است، مورد تأیید نیست و نباید به روایات آن استناد شود؟ در واقع نمیشود روایات منحصر در این کتب را بعنوان سنت و یا طب اسلامی بیان کرد؟

دقیقا! جالب است بدانید نتنها بر مبنای کتاب محوری بلکه بر مبنای رجالی هم هیچ اعتباری ندارند. غالب احادیث منحصر در این کتب، به هیچ عنوان نمی توانند در طریق استنباط و اجتهاد قرار بگیرند. البته روشن است که منظور ما روایاتیست که مستقلا در این کتب آمده است و احادیثی که نقل از کتب معتبر پیشین است و یا مویداتی بر شباهت با احادیث معتبر است، تخصصا از موضوع بحث خارج است و آن روایات به اعتبار نقل از کتب معتبر وارد جریان استنباط و فقاهت میشود. کتاب طب الائمه ابنا بسطام، اولین بار در زمان بزرگانی مانند، علامه مجلسی در بحار الانوار و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز،  وارد مجامع روایی شیعه شده است. یعنی چندین قرن این کتاب در هیچ منبع روایی معتبر و موثقی نبوده است و یکباره از قرن ۱۱ وارد مجامع روایی شیعه شده است!

این یک سنت جاری بوده است که همیشه در بستر افراط، جریان تفریط شکل گرفته است. بدون شک از دل جریاناتی که همه روایات باب طب و سلامت را از دم تیغ علم رجال میگذراند و کوچکترین اعتنایی به داشته های حدیثی نمیکند و با انفعال و شیفتگی نسبت به طب نوین، درسدد سازش بین داشته های آن با روایات است، بدیهیست که جریانی متولد شود که همه روایات را قبول کند و از مشخص ترین روایات ساختگی و یا بی اعتبارترین آنها هم نگذرد. به قول معروف، کلوخ انداز را پاداش سنگ است! امیدواریم به همت مدیریت حوزه ی علمیه و به همت شورای عالی و جامعه مدرسین جریانی شکل بگیرد که رویکرد درست و اعتدالی نسبت به این مهم داشته باشد. 

  • خبرگزاری رسا: در اینجا سوالی پیش میآید و آن اینکه اگر کتاب طب الائمه از اعتبار و وثوق کمی برخوردار بوده پس چرا علامه مجلسی (ره) روایات این کتاب را در بحار الانوار نقل کرده است؟

سوال بسیار خوبیست. بنده پاسخ شما را با یک مثال از خود کتاب بحار می آورم. علامه مجلسی در جلد یک کتاب بحار الانوار در بخش توثیق المصادر، صفحه ۳۲ در توضیح و معرفی کتاب «مصباح الشریعه» اینگونه میفرمایند: «کتاب مصباح الشریعه فیه بعض ما یریب‏ اللبیب‏ الماهر و أسلوبه لا یشبه سائر کلمات الأئمه و آثارهم… .». علامه مجلسی به صراحت در مقدمه کتاب بحار میفرمایند که در کتاب مصباح الشریعه مطالبی وجود دارد که خردمند ماهر را به شک می اندازد. اسلوب آن شبیه سایر کلمات و احادیث و آثار اهل بیت علیهم السلام نیست. سپس بنا به نظر شیخ طوسی میفرماید که شیخ هم اطمینان کاملی به آن نداشته است و نزد او انتساب روایات آن به امام صادق علیه السلام ثابت نبوده چون سند آن به صوفیه منتهی می شود و… .». این یک نمونه بود از مواردی که خود علامه به صراحت بیان میکند که این کتاب شباهتی به کلام ائمه ندارد اما خود ایشان آن را در بحار نقل کرده اند.

این نمونه و ده ها نمونه دیگر که در اینجا مجال بیان آنها نیست و همچنین آشنایی با اسلوب نگارش علامه مجلسی، میتوان پی برد که اساسا جناب علامه دأبشان از تالیف بحار الانوار این نبوده است که یک مجموعه از احادیث مستند و موثق را گرداوری کنند بلکه هدفشان جمع آوری تمام روایات اعم از موثق و غیر موثق بوده است. این اثر گرانبها هم مانند تمام آثار روایی که ناقل و واسطه محسوب می شوند، نیاز به بررسی و تحلیل کتابشناسانه، بر مبنای اعتبار سنجی قدما دارد تا بشود اعتبار احادیث آنرا مورد قضاوت قرار داد و حکم کلی به اعتبار یا عدم اعتبار کل احادیث آن اشتباه است.

جالب است خود علامه هم در مورد کتاب طب الائمه میفرمایند:‌ «کتاب طب‏ الأئمه … لیس فی درجه سائر الکتب لجهاله مؤلفه… .» با اینکه جناب علامه صراحتا این کتاب را در درجه کتب دیگر نمیداند اما بر اساس مبانی خود در احادیث طبی آن را نقل میکند، که البته ما به بخشی از آن مبانی هم نقد داریم.

  • خبرگزاری رسا: شاید بعضی بگویند بر مبنای تساهل و تسامح در ادله سنن، این روایات را میشود پذیرفت و به آن میتوان عمل کرد. نظر شما در این رابطه چیست؟

بر فرض پذیرش این مبنا و از باب مماشات باید گفت اولا جاری کردن قاعده فوق، در مواردی صحیح است که قرائن متنی بتواند اعتبار متن حدیث و یا مضمون آن را اثبات کند. در این مورد بررسی شواهد و قرائن درون متنی و برون متنی، اهمیت بیشتری پیدا میکند. ما هر چه به قرائن متنی این کتابها خاصه ادویه ای که در آن موجود است و یا رساله مذهبه نگاه میکنیم میزان اعتماد ما را بر این متون کمتر و کمتر میکند. قرائنی که باعث میشود اعتماد ما به این متون ضعیف شود، بسیار زیاد است و انشا الله در نشست هایی علمی که از طرف موسسه برگذار خواهد شد به تفصیل آنها را مطرح خواهیم کرد.

ثانیا ما معتقدیم این مبنا اشتباه تلقی و برداشت شده است. مهمترین استدلالی که برای اثبات قاعده تساهل و تسامح بیان شده، «اخبار من بلغ» است. طبق مفاد این اخبار کسی که خبر پاداش کار خیری را دریافت نموده و به آن عمل کرده است، پاداش آن عمل به او خواهد رسید، حتی اگر واقع امر به گونه ی دیگری باشد.

از باب نمونه و توضیح یکی از روایات این اخبار را عرض میکنم. در کتاب شریف «ثواب الاعمال» از امام صادق (علیه السلام) اینگونه نقل شده است: « مَنْ‏ بَلَغَهُ‏ شَیْ‏ءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ خَیْرٍ فَعَمِلَهُ کَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ یَقُلْهُ..» معنای این روایت این است که هر کسی خبر پاداشی از عمل خیر و نیکی را دریافت کند و آن کار را انجام دهد همان پاداش از آن او خواهد بود اگر چه پیامبر (ص) آنرا نفرموده باشد. آنچه مهم است معنا و مستفاد این دست روایات است که متاسفانه در بین بعضی تلقی غلط از آن شده است.

طبق وعده این روایات، لطف و تفضل خداوند شامل کسانی میشود که عمل خیری انجام دهد. این اخبار ناظر به پس از انجام عمل خیر است و اساسا در مقام بیان خود عمل نیست. بعبارت دیگر بلوغ ثواب به عمل خیر تعلق میگیرد نه به هر عملی. در واقع خیر بودن و نیک بودن عمل باید با دلیل دیگری اثبات شود و بعد از اینکه نیک و خیر بودن یک عمل _ انجام عمل مستحب یا واجب و یا ترک مکروه و حرام _ اثبات شد، حال اگر روایتی برای ثواب آن عمل خیر نقل شده بود و ما برای رسیدن به ثواب، آنرا انجام یا ترک کردیم لطف خدا ما را شامل میشود و آن ثواب به ما داده میشود. در واقع مفاد اخبار من بلغ برای اعتماد سازی به دریافت ثواب عمل خیر است نه استحباب سازی برای هر عملی. در واقع این اخبار در مقام بیان حذف شرایط لازم پذیرش خبر بیان نشده است.

  • خبرگزاری رسا: میتوانید مثالی برای اجرای این قاعده و عدم اجرای آن در روایات و احادیث طبیبیان کنید؟

بله. مثلا بنا بر روایات معتبر و موثق، ائمه (ع) نسبت به خوردن نمک اول و آخر غذا تاکید بسیار داشته اند. این عمل به صورت عمومی فی نفسه دارای توصیه ماثور، خاص و عمومی است. حال فرض کنید روایتی جعلی و ساختگی در کتاب شریف کافی به این مضمون آمده بود:‌ « امام صادق (ع) فرمودند: اگر کسی که اول و آخر غذا نمک بخورد ثواب صد حج عمره برای او مینویسند».

 در اینجا با این که تعلق ثواب صد حج عمره ساختگی و جعلی است اما نفس عمل نمک خوردن اول و آخر غذا از ادله دیگر مورد تایید است فلذا اگر کسی این عمل خیر را برای رسیدن به آن ثواب ساختگی _ در حالی که از ساختگی بودن آن بی اطلاع است و تمام شرایط لازم پذرش خبر هم موجود است _ انجام دهد، فضل و لطف خدای متعال شامل او میشود و آن پاداش به او داده می شود. میبینید که مفاد روایات «اخبار من بلغ» برای اعتماد سازی به دریافت ثواب عمل خیر است نه استحباب سازی و انگیزه سازی برای انجام هر عملی.

اما مثلا در همان کتاب طب الائمه که بحثش گذشت، در مورد داروی پیامبر (ص) یا همان مرکب هشت، روایتی است به این مضمون، که این دارو را به مومنین یاد بدهید، که هر کس از این دارو نفع ببرد به اندازه آزاد کردن یک بنده از آتش جهنم ثواب دارد. خب اگر تصور کنیم که مفاد روایات «اخبار من بلغ» برای حذف شرایط لازم پذیرش خبر است، سریع حکم به تساهل و تسامح در پذیرش این روایت میکنیم و در نتیجه خوردن این دارو را توصیه میکنیم. در حالی که اینگونه نیست. با توجه به اینکه روایت این دارو هیچ توثیقی ندارد و عدم انتساب این دارو به ائمه (ع) تقریبا قطعیست و شواهد بسیاری بر جعلی بودن آن وارد است و اساسا «خیر» بودن آن _ که یکی از شروط بلوغ ثواب در «اخبار من بلغ» است _ محل بحث است، دیگر اینجا مجرای «اخبار من بلغ» نیست و طبیعتا‌ اصل «تساهل و تسامح در ادله سنن» جاری نمی شود.

  • خبرگزاری رسا: رابطه حوزه های علمیه با علم طب و فقه الطب و همچنین نسبت این دو راچگونه ارزیابی میکنید؟

بدون شک خاستگاه تمام علوم اسلامی از جمله علم طب، حوزه علمیه است. همانگونه که باید اقتصاد، فرهنگ و سیاست خاستگاهش حوزه های علمیه باشد. نگاه ما این است که علم طب و فقه الطب، باید در حوزه های عملیه مانند سایر دروس تخصصی حوزه علمیه به صورت یک رشته تخصصی سطح ۳ و ۴ تبدیل شود و اساسا هدف ما از تاسیس موسسه فقه الطب، بر همین مبنا بوده که با روش اجتهادی و فقاهی و با تولید علوم مرتبط در این حوزه ها به سمتی برویم که علم فقه الطب و طب، هر دو به دامن حوزه های علمیه باز گردد.

تقریبا همه بزرگان و فقها اجماع دارند که علومی مانند طب و نجوم، توسط استعمار از حوزه های علمیه جدا شد. چندی پیش چند تن از مراجع عظام، نسبت به این مسئله صریح بیاناتی داشتند. برای بنده جای سوال است که چطور است که غالب فقها، اتفاق نظر دارند که علم طب باید در حوزه احیاء شود اما بدنه مدیریتی حوزه نسبت به این امر اهتمام جدی ندارد.

  • خبرگزاری رسا: مسئولین حوزه و همچنین اساتید علوم و حدیث نسبت به این جریانات چه دیدگاهی دارند و اساسا با مقوله طب اسلامی چه برخوردی دارند؟

متاسفانه بدلیل همین رویکرد بی ظابطه به احادیث طبی و افراط گری هایی که عرض شد، بدنه مدیریتی و اجرایی حوزه، هنوز به مقوله طب و فقه الطب، روی خوش نشان نداده اند. هر چند اولا باید نقد و آسیب شناسی این جریان را، که از سوی بعضی عزیزان جسته و گریخته انجام شده است به فال نیک بگیریم و سرآغازی برای نگاه عمیق به این علوم وحیانی بشماریم. اما باید یادمان باشد برخی بزرگان و علما، از بی توجهی به احیای این علوم در حوزه، آزرده خاطر و گله مند هستند. متاسفانه بدنه تصمیم گیری حوزه به این تحذیر ها وَقعی نمی نهد. هشدارهای اندیشوران حوزوی، به پیامد های پزشکی مدرن و نقد بی پرده سیاست های روز سلامت مانند مسئله منحوس تراریخته ها و مهندسی ژنتیک و از این دست مسائل، مورد توجه کسی نیست. مسئولان ما باید خاطره ناگوار «کنترل جمعیت» را مشق شب خود کنند. باید بدانند که آب به کدام آسیاب میریزند. ما نباید مُصر باشیم تا از یک سوراخ چند بار گزیده شویم. تا کی قرار است ضربات سهمگین بر پیکره مسلمین وارد شود و ما امتثال امر کنیم؟!

سوال ما این است که چرا در حال حاضر علومی همانند طب و نجوم و مباحث فقهی اطراف آن، بر ‌خلاف اعصار گذشته و سیره ائمه (ع) در حوزه‌ها تدریس نمی‌شود؟ متاسفانه ما طلبه ‌هایی هستیم که بخشی از علوم دینی را یاد نمی‌گیریم. این نوعی از سکولاریسم حاکم بر حوز‌ه ‌های علمیه است.

سیاست های روز حوزه سلامت، مسائل مرتبط با بحران آب، آینده غذا، کشاورزی و محیط زیست، مسائل مربوط به اقتصاد و فرهنگ، همه و همه، باید به همت حوزه علمیه و با تکیه بر داشته ها و آموزه های وحیانی، طراحی و الگو دهی شود. نباید اجازه دهیم خاطره تلخ کنترل جمعیت دوباره تکرار شود. به صراحت میگویم اگر حوزه علمیه و اندیشمندان آن، نسبت به مسائلی مانند تراریخته ها و سیاست های روز سلامت، ورود نکنند و آنرا با توجیه عقلایی بودن و تجربی خواندن، به دست بشر خودمحور رها کنند، باید منتظر فجایع عظیمی باشیم.

چندی پیش یکی از سروران بیاناتی به این مضمون داشتند که ما اقتصاد اسلامی نداریم و سیاست های اقتصادی و مناسبات مالی امروز بدلیل عقلائی بودن مورد تایید اسلام است. جالب است دقیقا همین بحث را هم در رابطه با مباحث طبی میگویند. باید عرض کنم این بیانات یک لازمه خطرناک دارد و آن این است که تقریبا تمام مباحث عقلائی موجود، بر اساس مفاهیم ضد دینی و امانیستی استوار است و اگر حوزه علمیه با حکم برائت و یا عقلائی خواندن مباحث تمدنی _ به ویژه سیاست های حوزه سلامت _ برخورد کند و به اهداف پشت پرده آن مانند ترور بیولوژیکی، سلطه جهانی، حاکمیت علمی و … بی توجه باشد، باید منتظر بحران های عظیمی باشیم. هر چند معتقدم صدای زنگ این بحران ها مانند مسئله آب و سلامت در تغذیه و امثال ذالک، مدتهاست به گوش میرسد.

البته باید پذیرفت که وقتی بعضی وقارشان را در تواضع مقابل مدرنیسم و محصولات آن میآبند و بعضی هم بیم تجهیل دارند که مبادا توسط مخالفین انگ تحجر بخورند، در چنین بستری دیگر نمیتوان از احیاء تراث در حوزه علوم طبیعی حرف زد. بعضی هنوز نمیدانند نبض سلامت تمدن مدرن و محصولات آن در علوم طبیعی، به دست یهودیان شناسنامه داریست که مِن البَدوِ الی الخَتم، برای این نظام مقدس و نسل مسلم و شیعه دسیسه کرده اند.

  • خبرگزاری رسا: با تشکر از شما، بعنوان سوال آخر بفرمایید تا بحال چه طرح ها و برنامه هایی برای احیاء این علوم در حوزه علمیه مطرح شده است.

سوال بسیار خوبیست. یکی از برنامه و طرح هایی که داده شده _ که البته نقد و نظرهای زیادی هم به آن وارد است _ طرحیست که بعضی از عزیزان در موسسه دارالحدیث داده اند، که تفصیل آن در ابتدای کتاب «دانش نامه احادیث پزشکی» که تالیف و تدوین محققین این موسسه است، آمده است و همچنین بعضی از مسئولین این موسسه در نشست هایی این طرح را تبیین کرده اند. خلاصه این طرح این است که وظیفه حوزه های علمیه این است که احادیث مستند را جمع و گردآوری کرده و سپس آنرا تقدیم دانشگاه های علوم پزشکی و وزارت بهداشت کنند، تا آنها نسبت به صحت و سقم احادیث، بوسیله تحقیقات آزمایشگاهی نظر دهند. از این طرح با عنوان همکاری حوزه و دانشگاه در عرصه احادیث طبی یاد میشود.

قبل از اینکه اشکلات وارده بر این دیدگاه را عرض کنم، یادآورم میشوم که با این دیدگاه عملا کاری برای حوزه علمیه در عرصه احادیث طبی باقی نمی ماند. زیرا حوزه علمیه با نگارش کتاب «دانش نامه احادیث پزشکی» عملا وظیفه ی خود را در قبال احادیث طبی انجام داده است و دیگر مسئولیتی ندارد، و نهایتا آنچه باقی می ماند پرسش و پاسخ هایی فی مابین نگارنده های کتاب با پزشکان آزمایشگاهی است.

اولا باید عرض کنم بکار بردن عنوان «دانش نامه» برای کتاب مذکور صحیح نیست و به هیچ عنوان نمیتوان آنرا بعنوان کتابی معرفی کرد که احادیث معتبر و موثق در آن معرفی شده است و اساسا این کتاب نقائص و ضعف های بسیاری دارد که اینجا مجال پرداختن به آن نیست.

ثانیا باید گفت که بنده ریشه چنین برنامه ها و طرح هایی را د چند چیز میبینم که در اینجا به دو مورد از آن اشاره میکنم. اول اینکه وقوف در بنیان های فکری تمدن غرب و محصولات آن، از جمله پزشکی نوین است که به متفکرین ما اجازه دیدن تعارض ها و تضادها با بنیان های دینی و اسلامی را نمیدهد. درک ماهیت الحادی و خود بنیادانه تمدن جدید و به تبع آن محصولات و میوه هایش، می تواند ما را از تزلزل های فکری و عقیدتی حفظ نماید و صد البته برای فهم بهتر این ماهیت اگر منصفانه و صادقانه نتایج عملی محصولات این تمدن را بکاویم، به صراحت پی میبریم که نتیجه طب نوین، مثلا در حوزه سلامت و بهداشت عمومی، چیزی جز سقوط تمام شاخص های سلامت، اعم از جسم و روان نبوده است. در این صورت است که باور خواهیم کرد سنگ محک و سنجه ی اعتبار و توثیق احادیث طبی را نباید به دست آزمایشات پزشکی مدرن داد، که به قول معروف کَل اگر طبیب بود، سر خود دوا مینمود!

دومین ریشه و زمینه ای که سبب میشود اینگونه طرح هایی داده شود، بی اطلاعی و عدم تسلط بعضی سروران از علم طب است. کسی که با طب قدیم هیچ آشنایی ندارد و با مفاهیمی مثل امور طبیعیه و غیر طبیعیه، حفظ الصحه، ارکان، طبایع، اعمال یداوی و چیزهایی از این دست بیگانه است، قطعا نمیتواند جایگاه و عظمت روایاتی را که با توجه به ارتکازات عقلایی و عرفی مخاطبین صدر اسلام از این دست مفاهیم بیان شده است را، تحلیل و درک کند. لذا اساسا شاید به این دو دلیل عمده است که چنینی طرح هایی داده میشود.

ثالثا سوال بنده این است که آیا سروران نسبت به سایر ابواب روایی هم اینگونه برنامه هایی دارند؟ آیا تا بحال کسی گفته است که برای فهم بهتر احادیث باب موسیقی، بیایم احادیث مستند این باب را به موسیقی دان ها بدهیم تا آنها صحت و سقم آنرا بسنجند؟ یا مثلا کسی گفته است برای اثبات یا رد روایات وارده در مسائل اجتماعی و روابط فی مابین مردم، بیایم و آنها را به جامعه شناسان بدهیم تا سره از ناسره کنند؟ آیا اصلا در باب اقتصاد، فرهنگ، سیاست کسی سخن از جدا کردن روایات و تحویل آن به مراکز دانشگاهی برای آزمایشات بالینی و… گفته است؟ مگر غیر از این است که همه متفق القول هستند که این علوم باید از دل حوزه علمیه بررسی، تحلیل، محتوا شناسی و نتیجه گیری شود و تصمیم گیران جامعه بعنوان مجریان حکومت اسلامی موظف هستند از این الگوهای اسلامی تبعیت کنند و در صورت تخطی مورد سرزنش قرار گیرند.

لذا بعنوان کلام آخر عرض میکنم ما معتقدیم باید تمام ابواب روایی در دل حوزه علمیه و با رویکردی فقاهی و اجتهادی بررسی و نتیجه گیری شود و اگر نیاز به بررسی دانش های مرتبط و میان رشته ای باشد _ که البته در علم طب نیاز است _ باید محققین و پژوهشگران حوزوی به کسب آن دانش و مهارت ها هم بپردازند.

  • خبرگزاری رسا: باتشکر و ممنون از وقتی که در اختیار خبرگزاری رسا قرار دادید.
دسته بندی : مصاحبه‌ها
به اشتراک بگذارید : | | |